پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران - تهران

اﺻﻮل ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ اﺳﻼﻣﻲ، در ﭘﻲ ﺗﺰﻛﻴﺔ آدﻣﻲ، ﻳﻌﻨـﻲ ﭘﻴﺮاﺳـﺘﻦ ﺟـﺎن او از آﻟﻮدﮔﻲﻫﺎﺳﺖ. ﭘﻴﺮاﺳﺘﻨﻲ ﻛﻪ در ﺟﻬﺖ ﺳﺎزﻧﺪﮔﻲ ﺑﺎﺷﺪ. اﻟﺒﺘﻪ ﻣﺒﺎرزه ﺑﺎ آﻓـﺖ، ﻛﺎر آﺳﺎﻧﻲ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ اﮔﺮ رﻳﺸﻪ دواﻧﺪه و ﺑﻪﺻﻮرت ﻋﺎدت درآﻣـﺪه ﺑﺎﺷﺪ. اﻣﺎ در اﻧﺴﺎن، اﻳﻦ ﻣﻮﺟﻮد ﻣﺮﻣﻮز ﻛﻪ ﺳﺮﺷﺎر از ﻧﻴﺮو اﺳﺖ، ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻋﺎدت ﻫﻢ اﻣﺮی ﻣﺤﺎل ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻤﻜﻦ و ﻋﻤﻠﻲ اﺳﺖ، ﻣﻨﺘﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﺔ ﻧﻴﺮوﻫـﺎ را در او ﺑﺴﻴﺞ و ﻫﻤﺔ ﺷﺮاﻳﻂ ﻣﺤﻴﻄﻲ را ﺑﺮاﻳﺶ آﻣﺎده ﻛﺮد. ﻗﺒﻞ از ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺑﺎﻳﺪ از ﺧﻮد اﻧﺴﺎن و از ﺟﺎن و دروﻧـﺶ ﻣـﺪد ﮔﺮﻓـﺖ.


ﺑﺮای اﺻـﻼح ﻧﻔـﺲ و ﺑـﺎرآوردن آن دو ﭼﻴـﺰ اﻫﻤﻴـﺖ دارد: ﻳﻜـﻲ ﺑﻴـﻨﺶ ﺻﺤﻴﺢ، ﺑﻴﻨﺸﻲ ﻛـﻪ ﺧﻮاﺳـﺖ او را دﮔﺮﮔـﻮن ﻛﻨـﺪ، و دﻳﮕـﺮ ارادة ﻗـﻮی و آﻫﻨﻴﻦ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ارادة آدﻣﻲ ﭘﺮداﺧﺖ و در او ﺟﻮﺷﺸﻲ دروﻧﻲ ﺑﻪوﺟﻮد آورد ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮد و دﮔﺮﮔﻮﻧﻲﻫﺎ ﺑـﻪوﺟـﻮد آورد. اﮔـﺮ ارادة ﻗـﻮی ﺑـﺎ ﺑﻴﻨﺶ ﺻﺤﻴﺢ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎﺷﺪ، ﺣﺮﻛﺖ اﺻﻼﺣﻲ آﻏﺎز ﻣﻲﺷﻮد. ﺑﻪ ﮔﻔﺘﺔ ﻗﺮآن: «... ﺧﺪاوﻧﺪ وﺿـﻊ ﻣـﺮدم را ﺗﻐﻴﻴـﺮ ﻧﻤـﻲدﻫـﺪ ﺗـﺎ ﺧـﻮد در آنﭼـﻪ در ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ دارﻧﺪ ﺗﻐﻴﻴﺮ دﻫﻨﺪ ... » (ﺳﻮرة رﻋﺪ ـ آﻳﺔ 11)


ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ اﺳﻼم ﺑﻪ ﺧﻮدآﮔﺎﻫﻲ و ارادة ﻧﻴﺮوﻣﻨﺪ، ﻧﻘـﺶ ﻣﻬﻤـﻲ در ﻛﺎر اﺻﻼح ﻧﻔﺲ ﻣﻲدﻫﺪ:


ﺣﻀﺮت ﺻﺎدق(ع) ﻓﺮﻣﻮد: «ﺗﻮ ﺧﻮد ﻃﺒﻴﺐ ﺧﻮﻳﺸﺘﻨﻲ، دردت را ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻲ و درﻣﺎﻧﺖ را ﻫﻢ اﻛﻨﻮن ﺑﺒﻴﻦ ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﺣﺎﺿﺮی ﺑﺮای ﺧﻮد ﺑﻪﭘﺎ ﺧﻴﺰی و ﺑﻪ ﺧﻮد ﺑﺮﺳﻲ.»  و ﻧﻴﺰ ﻓﺮﻣﻮد: «آنﻛﺲ ﻛﻪ ﭼﻪ در ﻫﻨﮕﺎم ﺷﻮق، ﭼـﻪ در ﻫﻨﮕـﺎم ﺗـﺮس، ﭼـﻪ در ﺣـﺎل ﻫﻮس، ﭼﻪ در ﺣﺎل ﺧﺸﻢ، ﭼﻪ در ﺣﺎل ﺧﺸﻨﻮدی، ﺧﻮﻳﺸﺘﻦدار ﺑﺎﺷﺪ، ﺧـﺪا ﺑﺪﻧﺶ را ﺑﺮ آﺗﺶ دوزخ ﺣﺮام ﻣﻲﻛﻨﺪ.» (وﺳﺎﺋﻞ اﻟﺸﻴﻌﻪ، ج 6،ص123)اﻧﺴﺎن ﺑﺎﺗﻘﻮا را ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻲﺗﻮان ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮد و ﺑﻪ ﮔﻨﺎه و زﺑﻮﻧﻲ ﻛﺸـﺎﻧﺪ، ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻄﻤﻴﻊ؛ ﺗﻄﻤﻴﻊ ﺑﻪ زر ﻳﺎ ﺷﻬﻮت ﻳﺎ رﻳﺎﺳﺖ. ﻧﻘـﺶ ﺗﻘـﻮا ﭼﻨـﺎن ﺣﺴـﺎس اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮآن آن را ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻼک و ﻣﻌﻴﺎر ارزﺷﻴﺎﺑﻲ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺷﻤﺮده اﺳﺖ: «ﮔﺮاﻣﻲﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﺪا ﻛﺴﻲ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺗﻘـﻮای ﺑﻴﺸـﺘﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.»


اﻧﺴﺎن ﺧﻮﻳﺸﺘﻦدار ﻛﻪ در ﻫﺮ ﺣﺎل ﺑﺘﻮاﻧﺪ درﺳﺖ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﺪ و درﺳﺖ ﺗﺼـﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮد و در ﺑﺮاﺑﺮ اﺣﺴﺎس ﺑﺮاﻓﺮوﺧﺘﻪ، ﻣﻴﻞ و ﺷﻬﻮت زودﮔﺬر ﻳﺎ ﻋﺎدﺗﻲ ﻛـﻪ در او رﻳﺸﻪ ﻛﺮده ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻧﺸﻮد، ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ از آﻓﺖﻫـﺎ ﻣﺤﻔـﻮظ ﺑﻤﺎﻧـﺪ و از آﺗـﺶ ﺑﺮﻫـﺪ. اﺳﻼم ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﺪ ﺻﺮﻓﺎ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﭼﺸﻢ و ﮔﻮش ﺑﺴﺘﻪ ﻛﺴﻲ را ﺑﻪ ﻛﺎر ﺧﻴـﺮی وادارﻳﺪ. ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ ﻛﺎری ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﺧﻮدآﮔﺎﻫﻲ اﻧﺴﺎن ﺟﺮﻗﻪ زﻧـﺪ، از درون ﺑﺠﻮﺷـﺪ و ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮد. ﻛﺎری ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ زﻧﮕﺎرﻫﺎ زدوده ﺷﻮد، ﺟﻬﻞ و زﺑﻮﻧﻲ ﺑﺎﻗﻲ ﻧﻤﺎﻧـﺪ، ﺳﺮﻣﺎﻳﺔ دروﻧﻲ ﺑﺸﻜﻔﺪ و ﺑﻪ «ﺧﻮدِ» اﻧﺴﺎن، اﺳـﺘﻘﻼل و ﺷﺨﺼـﻴﺘﻲ داده ﺷـﻮد ﻛـﻪ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺧﻮب ﻓﻜﺮ ﻛﻨﺪ و ﺧﻮب ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺑﮕﻴﺮد. ﺣﻀﺮت ﺻﺎدق(ع) ﻓﺮﻣﻮد: «ﻫﺮﻛﺲ ﻛﻪ ﻧﻪ از ﺧـﻮد واﻋﻈـﻲ ﺑـﺮای ﺧـﻮﻳﺶ دارد، ﻧـﻪ از ﻫﻤﻨﺸـﻴﻦ ارﺷﺎدﻛﻨﻨﺪه‌­ای ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ، دﺷﻤﻦ ﺑﺮ ﮔﺮدﻧﺶ ﺳﻮار ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.»( وﺳﺎﺋﻞ اﻟﺸﻴﻌﻪ، ج 6،ص123)


ﭘﺲ آزادی و ﻋﺰت آدﻣﻲ در ﮔﺮو «اﻧﺘﻘﺎد از ﺧـﻮد» و داﺷـﺘﻦ اﻧـﺪرزﮔﺮ دروﻧﻲ اﺳﺖ. ﻗﺮآن ﺑﻪ «ﻧﻔﺲ ﻟﻮّاﻣﻪ» ﻳﻌﻨﻲ آن اﻧﺘﻘﺎدﮔﺮ دروﻧﻲ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻛﺎرش را ﺧﻮب اﻧﺠﺎم دﻫﺪ، راه ﺧﻮدﺳﺎزی را ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﻫﻤﻮار ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺳـﻮﮔﻨﺪ ﻳﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﻣﻲﮔﻮﻳﺪ: «ﻻ اُﻗسمُ ﺑِﻴومِ اﻟﻘﻴﺎﻣَﺔِ. و ﻻ اُقسمُ باﻟﻨﻔﺲِ اﻟﻠّﻮّاﻣَﺔِ.» ﻳﻌﻨﻲ «ﺳـﻮﮔﻨﺪ ﺑـﻪ روز رﺳﺘﺎﺧﻴﺰ. و ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ اﻧﺘﻘﺎدﮔﺮ.» (ﺳﻮرة ﻗﻴﺎﻣﺖ ـ آﻳﻪﻫﺎی 1 و 2)


آﻳﺎت دﻳﮕﺮ ﻗﺮآن ﻛﻪ در زﻣﻴﻨﺔ ﺧﻮدﺳﺎزی آﻣﺪه ﻧﻴﺰ ﻧﺸﺎن ﻣـﻲدﻫـﺪ ﻛـﻪ از ﻧﻈﺮ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب اﻟﻬﻲ، اﻧﺘﻘﺎد از ﺧﻮد، ﻳﻜﻲ از ﭘﺎﻳﻪﻫﺎی اﺳﺎﺳﻲ ﺧﻮدﺳﺎزی اﺳﺖ. اﺳﻼم ﻣﻲﺧﻮاﻫﺪ اﺣﺴﺎﺳﺎت و ﻋﻮاﻃﻒ اﻧﺴﺎن در اﺧﺘﻴﺎر او ﺑﺎﺷﺪ و در ﺧﺪﻣﺖ او. در اﻳﻦ رواﻳﺖ ﻛﻪ از ﺣﻀﺮت اﻣﺎم ﺟﻌﻔﺮ ﺻﺎدق(ع) ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ دﻗﺖ ﻛﻨﻴﺪ: «ﻗﻠﺐ ﺧﻮد را ﺑﻪﺻﻮرت ﻫﻤﺪمِ ﻧﻜﻮﻛﺎر و ﻓﺮزﻧﺪِ ﺑﺎوﻓـﺎﻳﻲ درآور و ﻋﻠـﻢ و آﮔﺎﻫﻴﺖ را ﺑﻪﺻﻮرت ﭘﺪری ﻛﻪ ﻗﻠﺐ از آن ﭘﻴﺮوی ﻛﻨـﺪ، و آﻟـﻮدﮔﻲﻫـﺎی ﻧﻔﺴﺎﻧﻲ را دﺷﻤﻨﻲ ﺑﺸﻤﺎر ﻛﻪ ﺑﺎ آن ﻣﺒﺎرزه ﻣﻲﻛﻨﻲ.»


ﭼﻨﻴﻦ اﻧﺴﺎﻧﻲ دارای «ﺗﻘﻮا»، ﻳﻌﻨﻲ «ﭘﺮوا» اﺳﺖ، او «ﺑﻨﺪ و ﺑﺎر» دارد، «ﺑﻨـﺪ و ﺑﺎری» ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﺣﻖ و ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﺮ او ﻧﻬﺎده اﺳﺖ. او در ﻋـﻴﻦ «آزادﮔـﻲ»  ﻛﺎﻣﻞ، «ﺑﻨﺪة» ﺣﻖ اﺳﺖ و ﻫﻤﻴﻦ «ﺑﻨـﺪﮔﻲ ﺣـﻖ» و «ﻋﺒﻮدﻳـﺖ» اوﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺿﺎﻣﻦ ﺣﻔﻆ آزادی و آزادﮔﻲ او از ﺑﻨﺪﮔﻲ و ﺑﺮدﮔﻲ دﻳﮕﺮان اﺳﺖ. او ﺑﺎ ﻫﺮ ﻛﺎر و ﻫﺮ ﺻﺤﻨﻪ ﻛﻪ روﺑﻪرو ﺷﻮد، ﻧﺨﺴﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻣﻲاﻧﺪﻳﺸـﺪ ﻛـﻪ آﻳـﺎ اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﺎ رﺿﺎی ﺣﻖ ﺳﺎزﮔﺎر اﺳﺖ و ﻣﺎﻳﺔ ﺧﺸﻢ او ﻧﻴﺴﺖ.


او ﻧﺎرﺿﺎﻳﺘﻲ و ﺧﺸـﻢ ﻫـﺮﻛﺲ دﻳﮕـﺮ را ﻣـﻲﺗﻮاﻧـﺪ ﺗﺤﻤـﻞ ﻛﻨـﺪ وﻟـﻲ ﻧﺎرﺿﺎﻳﻲ و ﺧﺸﻢ ﺣﻖ ﺑﺮاﻳﺶ ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﻴﺴﺖ. از ﻫﺮ ﻛـﺎری ﻛـﻪ ﺑـﻴﻢ آن رود ﻛﻪ ﻣﺎﻳﺔ ﻧﺎرﺿﺎﻳﻲ و ﺧﺸﻢ او ﺷﻮد «ﻣﻲﭘﺮﻫﻴﺰد». اﻳﻦ «ﭘﺮﻫﻴﺰ» و «ﭘﺮوا» و «ﺑﻨﺪ و ﺑﺎر داﺷﺘﻦ»، «ﺗﻘﻮا» اﺳﺖ.


اﻧﺴﺎن ﺑﺎﺗﻘﻮا را ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﻣﻲﺗﻮان ﺗﺴﻠﻴﻢ ﻛﺮد و ﺑﻪ ﮔﻨﺎه و زﺑﻮﻧﻲ ﻛﺸـﺎﻧﺪ، ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻄﻤﻴﻊ؛ ﺗﻄﻤﻴﻊ ﺑﻪ زر ﻳﺎ ﺷﻬﻮت ﻳﺎ رﻳﺎﺳﺖ. ﻧﻘـﺶ ﺗﻘـﻮا ﭼﻨـﺎن ﺣﺴـﺎس اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮآن آن را ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻼک و ﻣﻌﻴﺎر ارزﺷﻴﺎﺑﻲ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺷﻤﺮده اﺳﺖ: «ﮔﺮاﻣﻲﺗﺮﻳﻦ ﺷﻤﺎ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﺪا ﻛﺴﻲ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﺗﻘـﻮای ﺑﻴﺸـﺘﺮی داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.» (ﺳﻮرة ﺣﺠﺮات، آﻳﺔ 13)


آری ﺗﻨﻬﺎ اﻧﺴﺎن ﭘﺎک و ﻣﺴﻠﻂ ﺑـﺮ ﺧﻮﻳﺸـﺘﻦ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻛﺮاﻣـﺖ دارد و ﻛﺮاﻣﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ در ﺳﺎﻳﺔ «ﺗﻘﻮای» ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪدﺳﺖ ﻣﻲآﻳﺪ.[1] اﻧﺴﺎن اﺳﻼم ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻮد را از ﻫﺮ ﺧﺼﻠﺖ ﻧـﺎروا ﻛـﻪ ﻣـﺎﻧﻊ ﻛﻤـﺎل و ﻛﺮاﻣـﺖ ﻧﻔﺲ اﺳﺖ ﭘﻴﺮاﺳﺘﻪ ﺳﺎزد ﺗﺎ آﻣﺎدة ﭘﺬﻳﺮش ﺧﻮیﻫﺎی ﺳﺎزﻧﺪه و ﭘﺎک اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺷﻮد و ﺗﻌﺎدل و رﺷﺪ ﻻزم ﺑﺮای اﻧﺴﺎنﺗﺮ ﺷﺪن و ﺑﻪ ﺧﺪا ﻧﺰدﻳﻚ ﮔﺸـﺘﻦ را ﺑﻪدﺳﺖ آورد.[2]


اﻧﺴﺎن اﺳﻼم، ﺑـﺎ ﺻﺮفﻧﻈﺮ از ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺳﻮد ﻛﻪ در ﻳﻚ ﻛﺎر ﻳﺎ ﻳﻚ ﺧﻠﻖ و ﺧﻮی ﺑﺮای ﺧﻮد ﻳﺎ دﻳﮕﺮان ﺑﻴﺎﺑﺪ، و ﺑﺎ ﺻﺮفﻧﻈﺮ از ﻫﺮ ﻧﻮع زﻳﺎن ﻛﻪ در ﻳﻚ ﻛـﺎر ﻳـﺎ ﺧـﻮی ﺑﺮای ﺧﻮد ﻳﺎ دﻳﮕﺮان ﺑﺒﻴﻨﺪ، ﻫﻤﻮاره در ﭘﻲ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺪاﻧﺪ آﻳﺎ اﻳﻦ ﻛﺎر ﻳـﺎ اﻳﻦ ﺧﺼﻠﺖ ﺑﺎ ﻛﺮاﻣﺖ و ارج اﻧﺴﺎﻧﻲ او ﺳﺎزﮔﺎر اﺳﺖ و ﺑﻪ او در راه ﺗﻘﺮب و ﺳﻴﺮ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺣﻖ ﻛﻤﻚ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻳﺎ ﻧﻪ. ﻫﺮ ﻛﺎر ﻳﺎ ﺧﺼﻠﺖ و ﺧﻮی را ﻛـﻪ در ﺟﻬﺖ ﻛﺮاﻣﺖ او ﺑﺎﺷﺪ و ﺑـﺮ ارج اﻧﺴـﺎﻧﻲاش ﺑﻴﻔﺰاﻳـﺪ و او را ﺑـﻪ ﺧـﺪا ﻧﺰدﻳﻚﺗﺮ ﻛﻨﺪ، ﻛﺎر و ﺧﺼﻠﺘﻲ روا و ﭘﺴـﻨﺪﻳﺪه ﻣـﻲﺷﻨﺎﺳـﺪ. و ﻫـﺮ ﻛـﺎر ﻳـﺎ ﺧﺼﻠﺖ و ﺧﻮی را ﻛﻪ ﺑﺮ ﻛﺮاﻣﺖ اﻧﺴﺎﻧﻲ او آﺳﻴﺒﻲ وارد ﻛﻨﺪ و او را در راه ﺗﻘﺮب ﺑﻪ ﺣﻖ ﻧﺎﺗﻮان ﮔﺮداﻧﺪ، ﻛﺎر و ﺧﺼﻠﺘﻲ ﻧﺎروا و ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣـﻲﺷـﻤﺮد و از آن ﻣﻲﭘﺮﻫﻴﺰد. در ﻋﻴﻦ ﺣﺎل ﻣﻲداﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ رﻋﺎﻳﺖ دو ﻣﻌﻴـﺎر اﺻـﻴﻞ اﺧﻼق اﺳﻼﻣﻲ، - یعنی ﻋﺰت، ﻛﺮاﻣﺖ و ارﺟﻤﻨﺪی اﻧﺴﺎن، و ﺗﻘﺮب ﺑﻪ ﺧﺪا - ﺧﻮدﺑﻪﺧﻮد اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑـﺎر ﻣـﻲآﻳـﺪ ﻫﺸـﻴﺎر، آﮔـﺎه، ﭘﺮﺷـﻮر و ﺗﻼشﮔﺮ در راه ﺑـﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﻣﺼـﺎﻟﺢ و ﻣﻨـﺎﻓﻊ واﻗﻌـﻲ ﺧـﻮد و ﻛﻮﺷـﺎ در راه ﻣﺼﺎﻟﺢ و ﻣﻨﺎﻓﻊ واﻗﻌﻲ ﻫﻤﺔ اﻧﺴﺎنﻫﺎی دﻳﮕﺮ.


آﻳﺎت و رواﻳﺎت اﺳﻼﻣﻲ درﺑـﺎرة ﺗﻘـﻮا ﻓﺮاواﻧﻨـﺪ و اﻳﻨـﻚ ﺑـﺮای ﻧﻤﻮﻧـﻪ ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻗﺴﻤﺘﻲ از ﺧﻄﺒﺔ ﻣﻌﺮوف ﺣﻀﺮت ﻋﻠﻲ(ع) ﻛﻪ ﺑﻨـﺎ ﺑـﻪ درﺧﻮاﺳـﺖ ﻳﻜﻲ از ﻳﺎران ﭘﺎﻛﺪﻟﺶ، ﻫَﻤّﺎم، در زﻣﻴﻨﺔ ﺗﻘﻮا اﻳﺮاد ﻓﺮﻣﻮد، ﻣﻲآورﻳﻢ: «... ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎران اﻫـﻞ ﻓﻀـﻴﻠﺖﻫـﺎ ﻫﺴـﺘﻨﺪ، ﮔﻔﺘﺎرﺷـﺎن راﺳـﺖ اﺳـﺖ و ﻟﺒﺎسﺷﺎن ﻣﺘﻮﺳﻂ، راه رﻓﺘﻦﺷﺎن ﺑﺎ ﻓﺮوﺗﻨﻲ اﺳﺖ. از آنﭼـﻪ ﺧـﺪا ﺑﺮاﻳﺸـﺎن ﺣﺮام ﻛﺮده اﺳﺖ ﭼﺸﻢ ﻣﻲﭘﻮﺷﻨﺪ. ﮔﻮشﻫـﺎی ﺧـﻮد را ﺑـﺮ ﺷـﻨﻴﺪن داﻧـﺶ ﺳﻮدﻣﻨﺪ ﻣﻲﮔﻤﺎرﻧﺪ. در ﻫﻨﮕﺎم ﮔﺮﻓﺘﺎری و ﻣﺼﻴﺒﺖ ﺑﺪانﮔﻮﻧﻪ  اﻣﻴﺪوارﻧﺪ ﻛـﻪ در ﻫﻨﮕﺎم رﻓﺎه و آﺳﻮدﮔﻲ ... ﺧﺪا ﭼﻨﺪان در اﻋﻤﺎق ﺟﺎﻧﺸﺎن ﺑـﺰرگ ﺟﻠـﻮه ﻛﺮده اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ دﻳﮕﺮ در ﻧﻈﺮﺷﺎن ﻧﺎﭼﻴﺰ اﺳﺖ ...  اﻧﺴﺎن ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎر در دﻳﻨﺪاری ﭘﺎﻳﺪار و ﻧﻴﺮوﻣﻨﺪ و در ﻋﻴﻦ ﻧﺮﻣﺶ دوراﻧـﺪﻳﺶ و اﻳﻤﺎﻧﺶ ﻣﺤﻜﻢ و ﺑﺎ ﻳﻘﻴﻦ ﻫﻤﺮاه اﺳﺖ. ﺑﻪ داﻧﺶاﻧﺪوزی ﺷـﻮق ﻣـﻲورزد ... در ﺣﺎل ﺑﻲﻧﻴﺎزی ﻣﻴﺎﻧﻪرو اﺳﺖ. در ﻋﺒﺎدت ﺧﺪا ﺧﺸﻮع دارد، ﺣﺘﻲ در ﺣـﺎل ﺗﻨﮓدﺳﺘﻲ ﻫـﻢ آراﺳـﺘﻪ اﺳـﺖ. در ﺳـﺨﺘﻲ ﺷﻜﻴﺒﺎﺳـﺖ. در ﺟﺴـﺘﺠﻮی روزی ﺣــﻼل اﺳــﺖ و در راه ﻫــﺪاﻳﺖ ﭘﺮﻧﺸــﺎط. از ﻃﻤــﻊ ﺳــﺨﺖ ﻣــﻲﭘﺮﻫﻴــﺰد ... ﺧﻮاﻫﺶﻫﺎی ﻧﺎروا در او ﻣﺮده و ﺧﺸﻢ ﺧﻮد را ﻓﺮو ﺧﻮرده اﺳﺖ. ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺧﻴـﺮ او اﻣﻴﺪوار و از ّﺷﺮش در اﻣﺎﻧﻨﺪ ... ﻧﺎﺳﺰا ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﺪ، ﮔﻔﺘﺎری ﻧـﺮم و ﻣﻼﻳـﻢ دارد. ﻛﺎر ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ از او دﻳﺪه ﻧﻤﻲﺷﻮد، آنﭼﻪ دﻳﺪه ﻣﻲﺷـﻮد ﻫﻤـﻪ ﭘﺴـﻨﺪﻳﺪه اﺳﺖ. در اﺿﻄﺮابﻫـﺎ آراﻣـﺶ ﺧـﻮد را از دﺳـﺖ ﻧﻤـﻲدﻫـﺪ. در آﺳـﺎﻳﺶ ﺳﭙﺎسﮔﺰار اﺳﺖ. اﮔﺮ ﻛﺴﻲ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷـﺪ ﺑـﻪ ﺧـﺎﻃﺮ او ﺑـﻪ ﮔﻨـﺎه ﻧﻤﻲاﻓﺘﺪ ... ﺑﺎ ﻧﺎمﮔﺬاریﻫﺎی زﺷﺖ و ﻧﺴﺒﺖﻫﺎی ﻧﺎروا دﻳﮕـﺮان را ﻧﺎراﺣـﺖ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ آﺳﻴﺐ ﻧﻤﻲرﺳﺎﻧﺪ. ﺧﻮدش را ﺑﻪ زﺣﻤﺖ ﻣﻲاﻧﺪازد اﻣـﺎ ﻣﺮدم از دﺳﺖ او در آﺳﺎﻳﺶاﻧﺪ. ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﻌﺎدت آﺧﺮت ﺑﻪ رﻧﺞ و ﺗﻼش ﻣﻲاﻧﺪازد اﻣﺎ ﻣﺮدم را از دﺳﺖ ﺧﻮد آﺳﻮده ﻣﻲﮔﺬارد. اﮔـﺮ از ﻛﺴـﻲ دوری ﻣﻲﻛﻨﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ وارﺳﺘﮕﻲ اﺳﺖ و اﮔﺮ ﺑـﺎ ﻛﺴـﻲ ﻧﺰدﻳـﻚ ﻣـﻲﺷـﻮد ﺑﺮای ﻣﻬﺮ و ﻣﺤﺒﺖ اﺳﺖ، ﻧﻪ دورﻳﺶ از روی ﺗﻜﺒﺮ و ﺧﻮدﺧـﻮاﻫﻲ اﺳـﺖ، ﻧﻪ ﻧﺰدﻳﻚ ﺷﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻓﺮﻳﺐ و ﻛﻼهﮔﺬاری ... » (ﻧﻬﺞاﻟﺒﻼﻏﻪ، ﻗﺴﻤﺘﻲ از ﺧﻄﺒﺔ 191)


 


منابع:


1) شناخت اسلام، نشر بقعه، صص: 290-293


2) همان، ص: 272


3) همان


4) همان، صص: 293 - 294