«دامگه حادثه»، نام کتابی است که اخیرا در خارج از کشور منتشر شده و در آن، عرفان قانعی‌فرد در مصاحبه مفصلش با پرویز ثابتی به عنوان مدیر امنیت داخلی ساواک، سعی در ارایه زوایای پنهان تاریخ معاصر ایران از زبان یک مسئول امنیتی صاحب نفوذ و مهم دارد. در این کتاب مطالبی هم درباره مرحوم شهید بهشتی آمده است که در این نوشتار کوتاه، سعی در بررسی آن خواهم داشت. اما پیش از پرداختن به آن، لازم است به یک نکته اساسی توجه شود که مربوط به جایگاه و میزان اعتبار مطالبی است که در قالب تاریخ شفاهی منتشر شده و می‌شود.

 

از جمله منابع تاریخی که اخیرا مورد توجه قرار گرفته، مصاحبه با کسانی است که به شکلی در جریانات تاریخی حضور داشته‌اند. این حضور می‌تواند به صورت حضور مؤثر باشد و یا صرفا به عنوان شاهد، و قرار گرفتن در هر یک از این موقعیت‌ها بر اعتبارسنجی داده‌ها تأثیر می‌گذارد. این تا حدودی درباره خاطرات خودنوشت هم صادق است. نکته مهم این است که چه در مورد مصاحبه‌های تاریخ شفاهی و چه در مورد خاطرات خودنوشت، اعتبارسنجی مطالب عنوان شده با استفاده از ابزارهای مناسب، کاری بس ضروری است. به عنوان یکی از راه‌های سنجش اعتبار، می‌توان به اسناد موثق مراجعه کرد یا از طریق بررسی مطالب مرتبط در مصاحبه‌ها یا زندگینامه‌های خودنوشت دیگر، بررسی تطبیقی به عمل آورد. پرداختن به اهمیت و ارزش تاریخ شفاهی، که این روز‌ها مباحث روش‌شناختی و روش تحقیق مربوط به این حوزه از تاریخ‌نگاری به صورت یکی از شاخه‌های تخصصی علم تاریخ درآمده، هم در سطح دانش تخصصی و هم در سطح دانش مطبوعاتی و رسانه‌ای، بیش از پیش ضرورت پیدا کرده است. (نشریه «یاد»، که توسط بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی منتشر می‌شود، در چند شماره اخیر خود گام‌های شایان توجهی در این زمینه برداشته است.)

 

در میان ایرانیان، مطالعه کتب تاریخی و به ویژه منابعی که خاطرات اشخاص در آن آمده، همواره مورد توجه بوده و طی سال‌های اخیر، میزان استقبال عمومی از این گونه آثار رشد کرده است. تاریخ شفاهی در این میان از جایگاهی ویژه برخوردار است و مشتاقان زیادی را، اعم از متخصصان و خوانندگان عادی، به خود مشغول ساخته است. علت یا علل این اقبال گسترده (در مقایسه با میزان مراجعه به منابع تاریخی تحلیلی) خود می‌تواند مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد، اما شاید روانی بیان و عاری از پیچیدگی‌های محققانه بودن ادبیات تاریخ شفاهی را بتوان به عنوان یکی از علل گستردگی توجه به آن از سوی خوانندگان ایرانی برشمرد؛ چیزی شبیه آنچه از سوی برخی متخصصان جامعه‌شناسی ارتباطات کشورمان با عنوان خو گرفتن ذهن اکثریت ایرانیان به دانش شنیداری مطرح شده است. همین امر باعث شده تاریخ شفاهی در ایران امروز در کانون توجه قرار گرفته و در سایه کمبود قابل توجه منابع تاریخی تحقیقی، از اهمیت و اثرگذاری بیش از اندازه‌ای برخوردار شود. می‌گویم «بیش از اندازه»، چون به تدریج به عنوان منبع انحصاری در شکل دادن به دانش تاریخی خوانندگان عام تبدیل گشته است. در نتیجه، و نیز به واسطهٔ موانع مهمی که بر سر راه تدوین و انتشار تاریخ تحلیلی و تحقیقی وجود دارد، تاریخ شفاهی و در درجه پس از آن خاطرات خودنوشت، به صورت اصلی‌ترین مرجع شناخت تاریخی بخش بزرگی از جامعه کتابخوان ما در آمده و طبیعتا زیان‌های خود را در شکل‌دهی شناخت تاریخی سطحی افراد در پی دارد. تصحیح و تعدیل این گرایش افراطی به تاریخ شفاهی، نیازمند گسترده‌تر شدن کارهای تحقیقی در زمینه تاریخی است که خود نیازمند بسط و تجهیز فضای علمی در این حوزه می‌باشد. متاسفانه فضای سیاست‌زدهٔ کنونی که در آن تاریخ شفاهی به عنوان حربه‌ای برای هتک حرمت افراد، تحریف تاریخ گذشته و ابزاری سیاسی و تبلیغاتی در جهت منافع کانون‌های قدرت سیاسی در داخل و خارج از کشور مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، مانع از قرار گرفتن این حوزه مفید تاریخ‌نگاری در جایگاه بایستهٔ خود شده است.

 

در جریان پروژه بزرگ تدوین زندگینامهٔ شهید آیت‌الله دکتر بهشتی که بیش از یک دهه است به طور جدی‌تر در بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت‌الله دکتر بهشتی در حال انجام است، بار‌ها به صدمات و لطمات تکیه بیش از حد بر تاریخ شفاهی برخورد کرده‌ام. اجازه دهید یک نمونه کوچک از ده‌ها نمونه‌ای که در دست است را به منظور روشن‌تر شدن موضوع مطرح کنم. در صفحات پایانی کتاب خاطرات جعفر شریف امامی که از مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد منتشر شده، وی از کمک‌های‌ مالی که شهید بهشتی به عنوان امام مسجد هامبورگ (آلمان) از وی دریافت کرده سخن به میان می‌آورد. (این مطلب در چاپ دیگری از‌‌ همان کتاب، حذف شده است). این نکته مهمی بود که می‌دانستم با مشی شهید بهشتی و شیوه مدیریت او که در آن، دقت در منابع مالی از اهمیت بسیاری برخوردار بود، ناسازگار می‌نمود. خوشبختانه در سفری که چند سال پیش به هامبورگ داشتم، یکی از اعضای اصلی هیئت امنای مرکز اسلامی هامبورگ که از آن زمان در این سمت خدمت می‌کرد را ملاقات کردم. پس از یاد از آن سال‌های پر خاطره، مسئله را مطرح کردم. او که حافظهٔ خوبش زبانزد دوستانش بوده و هست برایم تعریف کرد که بازرگانان ایرانی مقیم هامبورگ مبلغی به اتاق بازرگانی ایران بدهکار بودند. با توجه به نیاز مالی جهت اتمام کار ساختمان مسجد، از اتاق بازرگانی، که شریف امامی ریاست آن را همزمان با ریاست مجلس سنا بر عهده داشته (ظاهرا چندشغله بودن مسئولین مملکتی سابقهٔ طولانی در کشور ما دارد!) اجازه می‌گیرند که آن را صرف این کار بکنند که این تقاضا مورد موافقت اتاق قرار می‌گیرد. با این همه، به حافظهٔ آن دوست دیرین بسنده نکردم و سال گذشته هم با همکاری صمیمانه مسئولین اتاق، صورت جلسه‌ای که موافقت مذکور در آن مطرح شده به دست آمد. در این نمونه کوچک می‌بینیم مطلبی که در جریان یک مصاحبه به طور نادقیق مطرح شده را چگونه می‌توان با مراجعه به منابع و اسناد، تصحیح و به واقعیت تاریخی نزدیک کرد.

 

اگر در خاطرات شریف امامی با نارسایی و ابهام در توضیح یک پیشامد تاریخی روبرو هستیم که می‌توان از طرق گوناگون به اعتبارسنجی آن پرداخت، چنان که خواهیم دید، بسیاری از ادعاهای ثابتی در کتاب «در دامگه حادثه» از دسترس اعتبارسنجی علمی خارج است. در صفحات ۴۵۷، ۵۷۶ و ۵۷۷ کتاب به چند موضوع در رابطه با شهید بهشتی اشاره شده که فهرست‌وار عبارتند از: ارتباط منوچهر آزمون با شهید بهشتی در مقطعی که جریان انقلاب اسلامی شتاب گرفت (به ویژه پس از نماز عید فطر به امامت شهید آیت‌الله دکتر مفتح و راهپیمایی متعاقب آن)، همکاری شهید بهشتی با ساواک در دوره ریاست مرکز اسلامی هامبورگ، ارتباط و رفاقت شهید بهشتی با سرتیپ اکبر دادستان (پسرخاله شاه) و همراهی با وی در مجالسی که به لحاظ اخلاقی مغایر با شئون دینی بوده، و ارتباط غیرمستقیم ساواک با شهید بهشتی در سال‌های پیش از انقلاب و در زمانی که وی از مؤلفان کتب تعلیمات دینی مدارس بود (۱۳۴۹ تا ۱۳۵۵).

 

در دو مورد از موارد یاد شده، هیچ گونه مدرکی یافت نشد: ارتباط با آزموده و رفاقت با اکبر دادستان. در مورد اخیر، اگر ادعای ثابتی در رفاقت گرمابه و گلستان دادستان با شهید بهشتی اندک بهره‌ای از واقعیت داشت، علی‌القاعده اعضای خانواده و دوستان همیشه همراهش می‌بایست حداقل نامی از او شنیده باشند، در حالی که در پرس‌و‌جو از اعضای خانواده و معاشران شهید بهشتی در آلمان با این واکنش روبرو شدم که این نخستین بار است که از وجود چنین شخصی با خبر می‌شوند. البته به ادعای مکرر ثابتی در جای جای کتاب، حوزه کاری او به امنیت داخلی محدود بوده و به نظر می‌رسد موضوع یاد شده را باید بیشتر در شمار شنیده‌های شخصی او (قبل یا بعد از انقلاب) دانست؛ چیزی شبیه افسانه ازدواج شهید بهشتی با خانمی آلمانی که بیش از سی و سه سال است توسط مخالفانش تکرار می‌شود.

 

از این گذشته، اگر چنین رابطه‌ای میان رژیم شاه و به ویژه ساواک با شهید بهشتی وجود داشته، وجود ده‌ها سند منتشر شده ساواک (مجموعه‌ای که ثابتی از مدیران ارشد آن بوده) که حاکی از فعالیت‌های سیاسی ضد رژیم او در آلمان و اروپاست را چگونه می‌توان توضیح داد؟ جالب اینکه ممنوع‌الخروج شدن شهید بهشتی در سال ۱۳۴۹ (سال بازگشت او به ایران) و نیز دستگیری او توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری (که ساواک در آن نقشی محوری داشت) به بهانه ارتباطات وسیع و تأثیرگذار او با اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا (گروه فارسی زبان) انجام گرفت. چگونه کسی که به تعبیر رایج آن زمان با «دستگاه» مرتبط بوده (اصطلاحی که توسط ثابتی هم به طور مکرر استفاده می‌شود) می‌توانسته با مهم‌ترین تشکل دانشجویی همسو با نهضت اسلامی ایران همکاری تنگاتنگ و تأثیرگذار داشته باشد؟ پژوهشگران علاقمند را به مطالعه کتاب «اتحادیهٔ انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا» که توسط بنیاد نشر آثار شهید آیت‌الله دکتر بهشتی و دو جلد کتاب «تاریخچه اتحادیهٔ انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا» که توسط مؤسسهٔ روزنامه اطلاعات منتشر شده دعوت می‌کنم. همچنین، کارنامهٔ مرکز اسلامی هامبورگ توسط بنیاد نشر آثار در دست تهیه است که امیدوارم با انتشار این مجموعه، بخش‌های مهمی از تاریخ نهضت اسلامی ایران در اختیار محققان قرار گیرد.

 

درباره دورهٔ همکاری شهید بهشتی با آموزش و پرورش در تألیف کتاب‌های تعلیمات دینی مدارس (به تعبیر ثابتی کتب شرعیات) نیز نکات مهمی وجود دارد که توجه به آن، سست بودن ادعای او را نمایان می‌سازد. شهید بهشتی پس از تبعید از قم به تهران که در پی فعالیت‌هایش به عنوان مدیر دبیرستان دین و دانش و در همراهی با نهضت امام خمینی که به تعبیر ساواک «تحریک کننده» بوده، از خدمت منفصل می‌شود. پس از بازگشت به ایران، با وساطت مرحوم حجت‌الاسلام دکتر سید رضا برقعی و درخواست شهید حجت‌الاسلام دکتر باهنر و مرحوم حجت‌الاسلام دکتر علی گلزاده غفوری، مجددا به عنوان کار‌شناس ارشد گروه تألیف کتاب‌های تعلیمات دینی به آموزش و پرورش باز می‌گردد. با این همه، شهید بهشتی از عنوان شدن نامش در کتاب‌های تعلیمات دینی به علت وجود تصاویر شاه و خانواده‌اش ممانعت کرد. نقش تأثیرگذار کتاب‌های تعلیمات دینی در تغییر بینش دینی میلیون‌ها دانش‌آموز و هزاران آموزگار و دبیر، همراه با ارتباط تنگاتنگ او و همکارانش با دبیران تعلیمات دینی در سمینارهای بازآموزی که در سراسر کشور برگزار می‌شد، چنان بود که طبق اسناد منتشر شده ساواک، در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی متوجه امواج گسترده آگاهی بخشی آن می‌شوند و در صدد تغییر متون آن بر می‌آیند. متن کتاب‌های مذکور در کتاب «شناخت اسلام» توسط بنیاد نشر آثار منتشر شده و مجموعهٔ مباحث یکی از آن سمینار‌ها به زودی با عنوان «درس گفتارهای فلسفه دین» منتشر خواهد شد. نگاهی به مباحث مطرح شده در هر دو کتاب، بی‌پایه بودن ادعای ثابتی در همکاری یا حتی هماهنگی شهید بهشتی با ساواک را آشکار می‌کند.

 

سخن را بیش از این به درازا نمی‌کشانم. اما نمی‌توانم تأسف خود را از گرفتار شدن تاریخ‌نگاری انقلاب اسلامی در دست دو گروه ابراز نکنم: گروهی که با استمداد از امکانات وسیع دولتی و ارایهٔ کتاب‌هایی درصدد تحریف و مصادره آن به نفع خود هستند، و گروهی در خارج از کشور که آن‌ها هم از خلاء موجود در زمینه تاریخ‌نگاری علمی سوء استفاده کرده و تحت عنوان پروژه‌های تاریخ شفاهی، به اشاعهٔ اطلاعات و اخبار نادرست تاریخی که گاه با هدف تطهیر سرکردگان رژیم شاه انجام می‌شود، به «تاریخ‌سازی» مشغول هستند. گروه نخست در پی استفاده ابزاری از شهید بهشتی هستند و گروه دوم به شکلی نظام‌مند در پی تخریب شخصیت و تحریف افکار و اندیشه‌هایش. امید آنکه با انتشار آثار تحقیقی و مطابق با معیارهای علمی، راه صحیح برای باز‌شناسی تاریخ گذشتهٔ این سرزمین گشوده شود.

 

 

منبع: ماهنامه مهرنامه