علیاصغر مصلح دانشیار دانشگاه علامه طباطبایی
مهرنامه:
اولین گزارش از اهل فلسفه ایرانی که نشان از خبرداری برخی ایرانیان از فلسفه هگل دارد، مربوط به گوبینو است. کنت دو گوبینو که به عنوان وزیرمختار فرانسه دو بار به ایران سفر میکند، در سفر دوم که سه سال طول میکشد حاصل مشاهدات خود را در کتاب «مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی» مینویسد. گوبینو از جریان فلسفی منحصر به فردی در ایران گزارش میدهد؛ از جمله به «عطش فوقالعادهای برای شناختن فلسفه اسپینوزا و هگل» اشاره میکند. گوبینو که در اصل برای مطالعه وضع ایران و تجویز برنامهای در جهت تحول در ایران، به ایران سفر کرده، به اشتیاق آشنایی با اسپینوزا و هگل پاسخ مثبت نمیدهد.
برداشت گوبینو آن است که فلسفههای امثال اسپینوزا و هگل نمیتواند منشاء تحول اساسی در این فرهنگ شود. به نظر او اگر بذر فکری دکارت وارد خون نسل فلاسفه ایرانی شود «در این سرزمین دور دست میوه شگفت و ناشناخته جدیدی به بار خواهد آورد.» خود وی نمیداند که این میوه شگفت چه خواهد بود. برای وی مهم خروج ایرانیان از وضعی بود که در آن زمان داشت؛ که با هگل چنین خروجی حاصل نمیشد. اما فضل تقدم در معرفی هگل به دانشاندوزان و نگارش هگل به زبان فارسی امروزی با فروغی است. فروغی در سال 1320 جلد سوم سیر حکمت در اروپا را منتشر کرد. در این متن 42 صفحه به هگل اختصاص دارد. تقریر اندیشههای هگل در این کتاب، در مجموع روان، درست و معتدل است. تصویری که فروغی از هگل و فلسفه او عرضه میکند، تا چند دهه، تصور رایج اهل فلسفه و علاقمندان ایرانی بوده است.
همین تصور باعث شد که فلسفه هگل، که خود وی آن را انضمامیتر از سایر فلاسفه میدانست و بهرغم همه جاذبهها، به سختی خوانده شود و اهل فلسفه کمتر به سراغ آثار اصلی وی بروند. حاصل این معرفی آن شد که خوانندگان ایرانی همواره از هیبت و عظمت هگل به شگفت آمده، اما کمتر به وی نزدیک شوند. یک دلیل درستی اینگونه تأثیرگذاری آن است که تا حدود 70 سال پس از نگارش متن فروغی، هنوز در زبان فارسی کتاب تألیف قابلتوجهی درباره هگل نوشته نشده است. منابع روایت فروغی از هگل، به طور دقیق روشن نیست. اما آنچه مسلم است منابع وی، شارحان و مورخان فرانسوی فلسفه آلمان در دهههای آغازین قرن بیستم است.
در این روایت امهات مسایل هگلی آن گونه که پس از هگلیان چپ و راست مورد توجه قرار گرفته، نقل شده است. اما در مجموع هگلی معرفی شده که اهل منطق و متافیزیک است و عناصری از فلسفه وی برجسته شده که در هگلیان دانشگاهی و محافظهکار مورد توجه قرار گرفته، نه هگلیان انقلابی که در هگل عناصری را برجسته میکردند که مبنایی برای نقد مناسبات حاکم و راهنمای عمل انقلابی باشد. این تصور و تصویر منفی دیگری که مارکسیستهای ایرانی از هگل ترسیم کردند، باعث شد که ایرانیان تا چند دهه بعد، هرگز به دریافت درستی از فلسفه هگل نزدیک نشوند.
مارکسیستهای ایرانی و هگل
با وجود نفوذ خاصی که اندیشههای هگل از دهه سوم قرن نوزدهم در روسیه داشت، پس از انقلاب روسیه، هگل از صفحه فکر و فرهنگ روسیه کنار رفت و آن اندازه هم که نامی از وی ماند، تحت الشعاع مارکسیسم بود. با توجه به اینکه ورود مارکسیسم به ایران دست دوم و از طریق روسها بود، وضع روسیه و بهخصوص تصوری که از مارکسیسم و هگل در آنجا بود بر فهم ایرانیان از مارکسیسم و هگل تأثیر مستقیم گذاشت. لذا مارکسیستهای ایرانی از ابتدا مارکسیسم را بدون توجه به ریشههای آن شناختند و بر همین اساس اگر هم به نام هگل اشارهای میکردند به قصد نقد و رد وی بود. خصوصیات مارکسیسمی که در عرصه سیاسی-اجتماعی ایران پدید آمد، در حوزه نظری هم انعکاس داشت. همانطور که این جریان سیاسی الگوی خود را از روسیه میگرفت، در حوزه نظری هم آنچه در روسیه رخ میداد، انعکاسی ناقص و مغشوش در ایران پیدا میکرد. این حکم در مورد تصویری که مارکسیستهای ایرانی از هگل ترسیم کردند، صادق است.
در بین آثاری که مارکسیستهای ایرانی درباره هگل نوشتهاند، کتابی با عنوان «مولونا جلالالدین، هگل شرق» منسوب به احسان طبری، نظریهپرداز نامدار حزب توده وجود دارد. این کتاب از جهات مختلف شایسته مطالعه است. اول نشاندهنده آشنایی نسبتاً عمیق طبری با هگل است. دوم حاکی از اطلاع و علاقمندی مؤلف به میراث فکری ایران است، و سوم نمود کوشش وی برای مقارنه و تطبیق میان آراء دو متفکر غربی و شرقی است. در این کتاب طبری دیالکتیک هگلی را با دیالکتیک عرفانی مولوی مقایسه میکند. جهتگیری کتاب، بهخصوص کوششی که برای تقریب دو متفکر صرف کرده بینظیر است. از آن جالبتر این تحلیل است که در نهایت مولوی را مترقیتر از هگل میداند.
کربن و تفسیر هگلیان راست
هانری کربن همراه با گوبینو از مهمترین اثرگذاران بر وضع فلسفه ایران در دوره مدرن است. کربن در توجه دادن متفکران ایرانی به مواریث فرهنگی خود، و پیدایش رویکردی خاص نسبت به فلسفه معاصر اهمیتی ویژه دارد. یکی از اصول اندیشههای وی طرح پدیدارشناسی با تقریری خاص است که نگاه فراتاریخی و فلسفه تطبیقی را منجر میشود. با توجه به چنین رویکردی، وی باید در مقابل پدیدارشناسی و اندیشه تاریخی هگل موضع منفی داشته باشد. وی علاوه بر اشارات کوتاه به این موضوع، در نوشته کوتاهی که به فارسی ترجمه شده، هگل را نقد میکند. وی از سویی کار خود را رجوع به سرچشمه اندیشههای هگل میداند و از سوی دیگر به هگلیان راست اظهار تمایل نشان میدهد. به نظر کربن، هگل با غفلت از امر فراتاریخی، دچار بیمعنایی و تلاشی شده است. فراتاریخ مبدأ و مرجعی است که تاریخ با آن معنا و جهت پیدا میکند. به نظر کربن آنچه در تاریخ ناسوتی میگذرد، ریشهای در ملکوت دارد. (کربن) کربن به منشأ اندیشههای هگل نظر دارد و با اشاره به نظرات فیلسوفان سنتی توجه میدهد که آنها از چنین نسبتی غافل نبودهاند.
هگل در سنت دانشگاهی
با تأسیس رشته فلسفه در دانشگاه تهران، تدریس فلسفه هگل نیز در برنامه درسی این رشته قرار گرفت. علاوه بر آن در رشته علوم سیاسی نیز به هگل توجه شد. از استادان دانشگاه تهران که در درسهای خود به هگل پرداختند حمید عنایت و کریم مجتهدی بودند. غیر از این دو، محمود عبادیان نیز از استادان نسل اول هگل در ایران است.
حمید عنایت
در معرفی هگل به ایرانیان، حمید عنایت از دهه پنجاه به بعد بیش از بقیه سهم داشته است. از سوابق و سیر فکری عنایت استنباط میشود که کوشش وی برای معرفی هگل به ایرانیان حاصل تجارب وی و مطالعاتی است که در تاریخ اندیشه ایران بهخصوص تاریخ اندیشه سیاسی داشته است. عنایت سه اثر به زبان فارسی درباره هگل، در اختیار فارسیزبانان قرار میدهد: ترجمه کتاب دو جلدی استیس با عنوان فلسفه هگل که بارها تجدید چاپ شده است، ترجمه بخشی از درسگفتارهای هگل در باب فلسفه تاریخ با عنوان عقل در تاریخ، و ترجمه بخشی از کتاب الکساندر کوژو، که قسمت خدایگان و بنده پدیدارشناسی روح را شرح کرده است. وی برای هر سه کتاب پیشگفتارهای مناسبی نوشته است که با مطالعه آنها میتوان تا حدی به انگیزهها و اندیشههای وی، که او را به معرفی هگل به ایرانیان سوق داده، پی برد. همدلی عنایت با کوژو آشکار است.
کوژو با رجوع به هگل و تفسیر مجدد پدیدارشناسی وی میخواهد مارکسیسم را اصلاح کند و آن را توانی دیگر بخشد. در پیشگفتار عنایت بر کتاب مختصر کوژو نکاتی آمده که نشان میدهد که خود عنایت هم دغدغههایی چون کوژو دارد. وی در توصیف کار کوژو مینویسد: «به عقیده کوژو وظیفه روشنفکر بالاتر از اشتغال به خواستهای زودگذر اجتماعی است.» به نظر عنایت اهمیت کار کوژو آن بوده که شیوههای نقد اجتماعی را با بنیادهای فلسفی قوام بخشیده است. » کوژو تنها راه پرمایه کردن اندیشه فرانسوی و رهانیدن آن را از بند خردهگیری و بینش سطحی، بازگشت به هگل میدانست.»
اینگونه عبارات را میتوان بیانی ضمنی از انگیزههای خود عنایت هم دانست. عنایت در معرفی هگل به ایرانیان موفق بود. توانایی او در فهم متون انگلیسی و آشنایی خوب وی با زبان آلمانی و قلم توانای وی برای نگارش فارسی باعث شد که نمونههای مناسبی برای معرفی یک فیلسوف دشوارنویس را به فارسی برگرداند. کتاب استیس هرچند حاصل قلم متفکری بود که با مبانی تحلیلی، هگل را معرفی کرده بود، اما در ترسیم تصویری قابلفهمتر از هگل مفید و مؤثر بود. پیشگفتار این کتاب به قلم مترجم، هم نشاندهنده درک مناسب عنایت از هگل است و هم چشمانداز مناسبی از عرصهها و جنبههای مختلف اندیشه هگل را پیش روی خواننده ایرانی قرار میدهد.
کریم مجتهدی
کریم مجتهدی در گفتوگویی میگوید: «به کوتاه سخن بگویم کار من مانند فروغی گزارشگری اندیشههای فلسفی است.» مجتهدی اولین استاد ایرانی است که به طور اختصاصی تدریس فلسفه هگل را در دانشگاه تهران، از نیمه دهه چهل آغاز میکند؛ هرچند آثار خود را با تأخیر، به صورت مقالات و بالاخره از سال 1370 کتابهایی را درباره هگل منتشر کرده است. وی در مقدمه اولین اثر خود با عنوان «درباره هگل و فلسفه او» مقصود خود از انتشار این اثر و رویکرد خود در هگل پژوهی را شرح میدهد. او میخواهد «به دور از هر نوع جنجال نمونهای بسیار جالب توجه و عمیق تفکر بشری را معرفی کند.» با شیوهای که مجتهدی رواج داد، هگلپژوهی در ایران وارد مرحله جدیدی شد. وی هگل را دست اول از دانشگاه و استادانی غربی آموخته بود و تجربه متفکرانی چون کربن، مطهری و فردید را پیشرو داشت. به همین جهت نقد و تطبیقهای وی درباره هگل متکی بر سنت هگلپژوهی اصیلی بود. همین سبک پژوهش و تطبیق در نسلهای بعدی فلسفه خوان، به تدریج مورد استقبال قرار گرفت و پایاننامهها و مقالاتی دانشگاهی با همان شیوه نوشته شد.
هگل در سخن فردید
سیداحمد فردید به طور مستقل و خاص به هگل نپرداخته، ولی در موارد متعددی متعرض آراء هگل شده است. وی هگل را بسیار دشوار میدانست و لااقل در دو مورد از وی نقل شده است که استادان برجستهای را متهم کرده که از هگل میگویند، ولی هگل را نشناختهاند. فردید هگل را هم مانند فیلسوفان کلاسیک دیگر هرگز دست کم نگرفته، اما به سبک خود با تکیه بر مبانی هایدگر و بهره گرفتن از دریافتها و اصطلاحات صوفیه، او را مورد نقد تند خود قرار داده است. مثلاً معتقد است که هگل در دوره جدید با این بیت که «خدا انسان شد و انسان خدایی» هم سخن شده است. فردید ایده هگلی را نتیجه توجه به وجه الهی میداند، ولی وجه الهی که خودبینانه است. وی پس از توضیح وجهالله و دیدارالله در حکمت قدیم آن را با کار هگل مقایسه میکند و میگوید: «در دوره قدیم حوالت چنین نبوده که کلمه خدا وارونه شود.
اصلاً این وارونگی در هگل است که ظهور تام و تمام دارد.» بر اساس مبانی فردید هر دورهای حوالتی دارد و اندیشههای هر متفکری در نسبت با آن حوالت به ظهور میرسد. هگل را باید در نسبت با حوالت دوره مدرن فهمید. هگل متفکری است که حوالت دوره مدرن را به بیان درآورده است. به همین جهت میگوید: «هگل آخرین خودآگاه غرب است.» نکته تأملآور در سخن فردید ترجیح دادن شلینگ بر هگل است. «شلینگ اگزیستانس را ظهور هستی میگیرد. . . هستی باطن است و اگزیستانس ظاهر. . . به اولین کسی که در دوره جدید این فلسفههای اگزیستانس را باید رجوعش بدهیم، شلینگ است. شلینگ باریک اندیشیهایی نسبت به هگل دارد که دقیقتر است.» فردید در قاطعترین نقد هگل، وی و افلاطون را اسوه میداند.
اما اسوههایی که با اسوههای مطلوب فردید تفاوت اساسی دارد. «بشر همواره به اسوه میرود. هگل و افلاطون اسوهاند، اما در این اسوهها ساحت اقدس و ساحت کل مقدس و اسلام فرو بسته است.» نقد و و داوریهای فردید در باره هگل درشت و حماسی میکند. کسانی که شیوه فردید در برخورد با متفکران غرب را میشناسند از این داوریها تعجب نمیکنند، چون این شیوه تنها در مورد هگل به کار نرفته است. فردید با اینکه به جزییات فلسفه هگل و منابع سخن خود اشاره نمیکند، ولی با احساس آگاهی به روح و جانمایه اندیشههای فلسفی غرب، قاطع و بیتردید قضاوت میکند. داوریهای وی، با توجه به مبانی و مراجعش بیربط و بیراه نیست. وی متافیزیک و تاریخ آن، از جمله متافیزیک هگل را بسیار مهم میداند، ولی تمنای فراروی از آن دارد. گزافه نگفتهایم که فردید به سبکی پستمدرن، اما با تکیه بر تصوف، هگل را نقد کرده است.
داوری و روایتی از هگل
دکتر رضا داوری در کتاب «فلسفه چیست؟» مقالهای را به هگل اختصاص داده است. در این مقاله روایتی خاص، با نظر به برخی اصطلاحات فلسفه اسلامی دارد. دیدارانگاری(ایدهآلیسم) هگل را نباید با قول به اعتباریت وجود اشتباه کرد. تفکر هگل از این قول که وجود ماسوی انسان اصالت ندارد و امری اعتباری به اعتبار عقل و ذهن انسان است، به کلی دور است. بلکه برعکس وی قایل به اصالت وجود مطلق به معنی وجود لابشرط است. اما موجود را تنها منحصر به وجود محسوس و مادی به معنی طبیعت نمیداند. بلکه در نظر او این نحوه وجود، جز مرتبه نازلی از همان وجود مطلق نیست که از خودبیگانگی پیدا کرده است. داوری از این هم پا فراتر میگذارد و به سبک فردید مقایسهای میان هگل درباره مراتب عالم و عرفای اسلامی انجام میدهد. او میگوید نزد عرفا عالم به دو ساحت غیب و شهادت تقسیم میشود، ولی در نظر هگل چنین بینونتی ذاتی موجود نیست. «در این بیت که حافظ فرموده است:
هر دو عالم یک فروغ روی اوست/ گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
میبینیم که عالم غیب و شهادت هر دو در یک جلوه و فروغ دیدار (وجه- روی) هویت غیب است و حال آنکه در فلسفه هگل فروغ دیدار با دیدار و دیدار نیز با هویت غیب تقریبا یکی میشود.» در ادامه با طرح برخی نظرات مارکس تأکید میکند که «نه مارکس، نه کییر کهگور و نه حتی نیچه نتوانستند از هگل بگذرند.» به نظر داوری «بشر امروز در زمینه تفکر هگلی زندگی میکند. زیرا فلسفه هگل آخرین مرحله تفکر متافیزیک و مبنای مرحله اخیر تمدن غربی است. هگل بشر را در عالمی وارد کرده است که عالم خودآگاهی بشر و خودبنیادی تام و تمام او است.» داوری حتی فکر مرگ خدا در نیچه را مضمر در فلسفه هگل میبیند. چون روح مطلق که در انسان به خودآگاهی رسیده در واقع «جای خدا را گرفته است.» وی حتی قول فویرباخ که معتقد است بشر خدا را به صورت خود آفریده است، تفسیری موجه از هگل میبیند. اگر مطهری به نگاه تاریخی اساساً التفاتی نداشت، اما داوری و فردید، هگل را کاملاً تاریخی میدیدند و وی را در ذیل نگاه تاریخی و بر اساس سنت حکمی- عرفانی نقد کردند.
شاگردان فردید و ادامه نقد هگل
مبنایی که فردید گذاشت پس از وی به وسیله شاگردانش بسط پیدا کرد. فردید مبانی فلسفه هگل را با مبانی تصوف اسلامی بهخصوص ابن عربی مقایسه میکرد و کاستیهای آن را نشان میداد. لُبِّ سخن فردید آن بود که هگل به مبانی حکمت اصیل توجه داشته و از آنها الهام گرفته است. اما آن معارف را در دوران خودبنیادی بشر تنزل داده و به صورت ابژکتیو بیان کرده است. دو تن از شاگردان مکتب فردید همین مبانی را روشنتر از استاد شرح و بسط دادهاند.
مددپور
محمد مددپور، هگل را به سبک استاد با ابن عربی مقایسه میکند. ابنعربی حکیمی است که سلطانی دل بر دیگر ساحات حیات آدمی اعلام کرده است، در حالی که هگل در مقابل ابنعربی، سلطنت عقل را اعلام میکند. مددپور پس از تفصیل دادن نقد خود، سخن را اینگونه خلاصه میکند: «بر فلسفه هگل، روح خودبنیادی (subjectivity) مستولی است. اما در حکمت ابنعربی مبدأ قدسی همان ذات احدی است که آفریننده جهان است. این ذات در مقام فاعل بالتجلی، عالم را میآفریند و متعالی از آن است. اما روح در فلسفه هگل جان جهان و حالّ در آن است و بی جهان وجود ندارد و علتش نیز در جهان و روح انسانی حاصل میشود و غایت خود را در عالم انسانی مییابد.»
معارف
معارف که مکتب فردید را حکمت انسی مینامد، مبانی فردید را شرح داده و انتقاداتی نسبت به نظام هگلی مطرح میکند. وی سخن استاد در مورد هگل را روشنتر بیان میکند: «قسمت اعظم اصول دیالکتیکی هگل مأخوذ از تصوف مسیحی آلمان و بهخصوص یاکوب بوهمه و نیکولاس کوئسی است، تا آنجا که توان گفت فلسفه هگل همان تفکرات عارفانه یاکوب بوهمه است که به اقتضائات حوالت تاریخی دوره جدید غرب به دست هگل، صورت متافیزیک خودبنیاد به خود گرفته است.» وی در بحث وجود، منطق هگل را با سه اعتبار وجود در حکمت اسلامی مقایسه میکند. وجود نزد شارحان ابنعربی به سه اعتبار به اندیشه میآید: وجود بهشرط لا، وجود به شرط شیء و وجود لابه شرط که این سومی خود دو قسم دارد، یکی وجود لابشرط قسمی و دیگری وجود لابه شرط مقسمی. معارف معتقد است که اساس نارسایی متافیزیک هگل بیتوجهی به وجود لابه شرط مقسمی است. هگل نیز مانند دیگر فیلسوفان مغرب زمین، ادراک صریح و روشنی از مرتبت لابه شرط مقسمی وجود نداشته است و تقریباً میتوان گفت که توجه نسبت به این مرحله از وجود، تنها در حکمت اسلامی حاصل شده است.
در باب بحث کلیدی خدایگان و بنده، وی تقریر و نقدی خاص از هگل عرضه میدارد. معارف از طرح اختصام خدایگان و بنده در تاریخ، و اینکه کار موجب خودآگاهی میشود، به عنوان برجستهترین مواضع پدیدارشناسی روح هگل یاد میکند. اما گویی که پس از نیل به خودآگاهی و پیروزی بنده بر خدایگان، بندگان به صورت جمعی به خدایگانی و کبریاطلبی میرسند. به نظر معارف با این طرح امید به فلاح برای تاریخ انسان نیست. در همین جهت پایان تاریخ هگل قابل دفاع نیست. معارف مانند فردید تکرار میکند که سیر تفکر هگل «به جای آن که به ذات مطلق ختم شود، به عالم انسانی اختتام میپذیرد که این بالاترین صورت تجلی سوبژکتیویسم (موضوعیت نفسانی) است.»
هگلپژوهی طباطبایی
اولین حضور جواد طباطبایی در عرصه هگلپژوهی در ایران، نگارش نقدهای وی درباره آثار ترجمه شده و درباره هگل به زبان فارسی بود. وی در این نقدها میزان تسلط خود بر آثار و نوشتههای هگل را نشان داد. در این نقدها وی هنوز مهمترین کوششها در جهت همزبانی بین فارسی زبانان و گویش فلسفی هگل را در عنایت میبیند. طباطبایی در گام بعد درسگفتارهایی درباره پدیدارشناسی روح ایراد کرد که مورد استقبال وسیع قرار گرفت. اما این آثار هنوز در قالب کتاب منتشر نشده است. با طباطبایی هگلپژوهی بسیار ملموستر از گذشته در تفکرات و مطالعات ایرانیان راه پیدا کرد. حسن پژوهشهای وی انضمامی بودن و پیوند دادن عناصر فکری هگل با مسائل مهم جامعه ایرانی بود. دغدغههای اصلی طباطبایی وضع اندیشه سیاسی در ایران است. وی کوشیده وضع فرهنگ و اندیشه سیاسی در ایران را در نسبت با تاریخ مدرنیته تحلیل کند. در همین مسیر وی هگل را متفکری ناگزیر برای هرگونه تفکر در این باب یافته است.
انعکاس مارکسیسم هگلی در ایران
پس از فروپاشی اردوگاه شرق، به تدریج روایتهای مارکسیسم هگلی با تنوعاتش در ایران مورد توجه قرار گرفت. حاصل این کوششها ترجمه تعداد زیادی کتاب است که تصویر دگرگونهای از هگل را نسبت با مارکس و مارکسیسم عرضه میکرد. بر همین اساس در سالهای اخیر آثار مهمی از لوکاچ، دونایفسکایا، کارل کرش، جان ریز، استوان مزاروش، کولاکوفسکی ژاک دونت، گی پلانتی بونژور، پلانت، فیندل و جوزف مک کارتی به فارسی ترجمه شده است.
روایتهای لیبرالی از هگل
در کنار روایتهای مارکسیستی از هگل به تدریج روایتهای لیبرالی نیز ترجمه شده است. این روایتها یا کاملاً منتقدانه است و یا تقریری است که هگل را همساز با مبانی و جریانهای لیبرال نشان میدهد. آثاری که از این نویسندگان منتشر شده را میتوان در همین گروه قرار داد: امیرمهدی بدیع، رامین جهانبگلو، چارلز تیلور، پیتر سینگر و آیزیا برلین
فهرست منابع:
- استیس: هگل، ترجمه حمید عنایت، دو جلد، کتابهای جیبی، چ پنجم، تهران، 1357
- داوری، رضا: فلسفه چیست؟، مرکز ایرانی مطالعه فرهنگها با همکاری انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران، تهران، 1359
- فردید، سیداحمد: دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان، نشر نظر، تهران، 1381
- فروغی، محمدعلی: سیرحکمت در اروپا، جلد سوم، کتابفروشی زوار، تهران، 1360
- کربن،هانری: فلسفه تطبیقی، ترجمه جواد طباطبایی، مؤسسه ایرانشناسی فرانسه، انتشارات توس، 1369
- کوژو، الکساندر: خدایگان و بنده، ترجمه حمید عنایت، کانون کتاب ایران، سوئد، 1368(1985م)
- مجتهدی، کریم: آشنایی ایرانیان با فلسفههای جدید غرب، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم، 1384
- مجتهدی، کریم: پدیدارشناسی روح بر حسب نظر هگل بر اساس کتاب تکوین و ساختار پدیدارشناسی روح هگل اثر ژان هیپولیت، علمی و فرهنگی، تهران، 1371
- مجتهدی، کریم: درباره هگل و فلسفه او، امیرکبیر، تهران 1370
- مجتهدی، کریم: فارسی آموختن به فلسفه(گفتوگو با کریم مجتهدی)، ضمیمه روزنامه اعتماد، 15 شهریور 1388
- مجتهدی، کریم: منطق از نظرگاه هگل، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، 1377
- مجتهدی، کریم: به چه معنی میتوان میان تفکر ملاصدرا و فلسفه هگل به رابطه عموم و خصوص منوجه قایل شد؟ در: مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتالهین. جکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، بنیاد حکمت اسلامی، تهران، 1382
- مددپور، محمد: شیخ اکبر. نظری اجمالی به سیر و سلوک و آراء ابن عربی، مرکز مطالعات شرقی فرهنگ و هنر، تهران، 1375
- مصلح، علیاصغر: گوبینو و کربن در ایران، در: فصلنامه فرهنگ، شماره پیاپی 41 و 42، بهار و تابستان 1381، ص 39-64
- معارف، سیدعباس: نگاهی دوباره به مبادی حکمت انسی، رایزن، تهران، 1380
* این مقاله خلاصه یک فصل از کتابی است که با عنوان: «هگل» در آینده منتشر خواهد شد.