آرمان دانش آموزی

موضوعات تخصصی علوم انسانی و اجتماعی

آرمان دانش آموزی

موضوعات تخصصی علوم انسانی و اجتماعی

عرضِ اندامِ جامعه مدنی

 مصاحبه با احسان شریعتی، قسمت دوم:

به نظر شما ریشه ای ترین مفهوم فرهنگی که در این حرکت ها نمود پیدا کرد ،چه بود؟

به طور کلی یکی از مفاهیمی که از  ریشه‌یی‌ترین معیارها بود  و در این حرکت مورد تاکید قرار گرفت، مساله "کرامت" انسان بود. جدا از اینکه در شعارهای کدام کاندیدا مطرح شده‌باشد. کرامت یا شأن آدمی مفهومی مذهبی است که ریشه در "کتاب" اهل کتاب، قرآن و عهدین، دارد که در عصر جدید سکولاریزه بیان شده و در مقدمه اعلامیه جهانی حقوق بشر 1948 از آن به نام "شایستگی ذاتی" انسان بعنوان مبنای این اصول یاد شده‌است. و به این معناست که انسان به مثابه انسان و به این دلیل که انسان آفریده و زاده شده، دارای کرامت و شایستگی ذاتی احترام‌برانگیز و دارای حقوقی واجب رعایت است. این حقوق، هرچند ابتدایی و ساده، شامل آزادی های رفتاری و دارایی حداقل‌های زیستی در شأن انسانیت است . اصلاً این‌که انسانیت فی‌نفسه‌ شأنی دارد به ظاهر مفهومی ساده و بدیهی است که توسط برخی نگاه‌ها و خوانش‌های کلامی و تئولوژیک به اصطلاح خدامحورانه‌از به نوعی قرون‌وسطایی زیر سوال می‌رود و انکار می‌شود.

در این‌گونه بینش‌ها اصولاً انسان شأنی ندارد مگر بعنوان خادمین و رعایای نمایندگان خدا. "مقبولیت" البته لازم است (از این رو، جمهوری، مجلس، و .. نهادهایی از این دست پذیرفته‌شده)، اما آراء مردم در انتخابات منشأ "مشروعیت" نیست. اگر انسان با معیارهای الهی-دینی انطباق نداشته باشد، شأن ویژه‌ای یا حقوق طبیعی برایش متصور نیست. این‌گونه نگاه الهیاتی  در جامعه ما هنوز قوی است. و بین سیاسیون و روحانیون حامیانی دارد. پس در مردم  مقاومتی علیه چنین بینش نافی شأن ذاتی انسانی شکل گرفته و در مقطع حاضر گسترش اجتماعی  یافته و فراگیر شده است. به این معنا که می‌خواهیم کرامت و شان انسانی احیاء و پاس داشته‌شود. دوم اینکه  می‌خواهیم امر ملی و مصلحتِ عمومی و مردمی که اساس بحث مدنیّت است، محترم داشته‌شود. در سال گذشته ‌دیدیم که تأکیدی روی امر ملی شد.به این شکل که  ما مردم این مرز-و-بوم هستیم(از هر تیره و زبان و کیش و جنسیت)و می‌خواهیم منافع و مصالح ملی‌مان حفظ شود. منظور از منافع ملی فقط در بُعد خارجی نیست بلکه این‌است که ملت ایران که از منابع و ثروت‌های طبیعی سزشاری برخوردار است در شأنش نیست که در فقر، فلاکت، استثمار و وضعیت نابسامان معیشتی بسر برد.از سوی دیگر،از لحاظ حقوقی که از خواست اول جدا نیست،  باید نظر و خواسته‌اش شنیده‌و به بازی  گرفته شود و در "رسانه(های) ملی" بیان شود. همه آحاد ساکن این سرزمین با همه‌ی تنوع‌، حقوقی دارند و باید از این حیثیت دفاع شود. پس منظور از "ملی" برداشت‌های خاک-و-خونی شووینیستی،  و ناسیونالیستی نیست.  که این امر بعد از انقلاب از سوی برخی بینش‌های ایدئولوژیک و دینی خاص متاسفانه مورد کم‌عنایتی قرار گرفت. همانطور که دیدیم این قضیه  در سال 88 در عرصه سپهر عمومی خود را بوضوح و تصریح نشان داد. این بحث ها که در زمینه روشنفکری فرهنگی دهه شصت و یا اصلاحات حکومتی دهه 70 مطرح بود، این بار در عرصه عمومی مطرح ‌شد به‌صورت سر بازکردن گسل‌ها و زلزله‌وار.

در این دوره  هم در سطح ادبیات حاکمیت و هم در سطح ادبیات مردمی واژه‌هایی توسط طرفین خلق میشود که می‌توان آن را لیست کرد. اما به نظر من جوهر این واژه‌ها و مفاهیم در سطح مردمی این است که ما خواستار حاکمیت قانون، نوعی نظم قضایی مستقل در برابر تبعیضات و کاستی‌ها و اجحافات و ..، نابسامانی‌ها هستیم. برأی نمونه بعنوان یک مدرّس‌، دانشگاه را مثال می‌زنم که مثلاً  وقتی به کوی شبیخون زده می‌شود و عرصه‌ی دانشگاه بطور مکرّر از سوی نیروهای بیرونی تهدید می‌شود، حیثیت کل دانشگاه به عنوان نهاد علم از لحاظ حقوقی و از لحاظ اخلاقی  و از نظر علمی زیر سوال رفته و باید از آن دفاع کرد.

یکی از بخش‌های معترض سال گذشته همین دانشجویان و دانشگاهیان بودند که نسبت به شأن و حقوق‌شان این تعدّی‌ها و تجاوزات صورت گرفت و تا کنونهم مشخص نشد که آمرین و عاملین چنین فجایعی چه کسانی بوده‌اند. و این فاجعه می‌تواند همچون گذشته به شکلی دیگر تکرار شود و هر بار ابعاد گسترده‌تری بیابد. بنابراین این جنبه حقوقی- قضایی است که جامعه و مردم و خصوصاً بخش آگاه جامعه  خواستار اصلاح جدی آن هستند. دیگر در زمینه سیاسی و حقوق اساسی و مدنی است. در واقع از طریق همین ساز-و-کارهاو مکانیسم‌های ملی-مدنی-مردمی است که ملت می‌تواند خواست خودش را بیان کند.

 

این باید به شکل آزاد و زیر نظارت متعادل همه‌ی نیروها باشد. باید در درون کشور به توافق رسید تا به دنیا نشان دهیم که می‌توانیم خود اختلافات‌مان را حل کنیم و نظمی را پایه‌گذاری کنیم که در آن تسامح و تحملِ تنوع و امکان  چرخش و تناوب قدرت باشد. وگرنه نیروهایی  به خارج پرتاب می‌شوند و دولت‌های خارجی از این فرصت بهره می‌برند و دخالت خارجی پیش می‌آید. خلاصه ابعاد اختلاف از کادر سیادت ملی خارج می‌شود..همین توجهی که مردم به رسانه‌های خارجی پیداکرده‌ند، به این دلیل است  که رسانه‌های داخلی نمی‌توانند وظایف  خود را انجام دهند. اگر ما این بحث‌هایی را که در رسانه‌های خارجی مطرح می‌شود وارد رسانه‌های ملی کنیم که حق و وظیفه‌ی ماست، طبعاً توجه و نگاه به رسانه‌های خارجی کم می‌شود. ولی چرا این تحمل وجود ندارد؟! مثلا همان مناظره‌هایی که از تلویزیون پخش شد که بعضی‌ها فکر می‌کنند خود این رسانه‌ ایجاد تنش کرده است. در واقع این مناظره‌ها تنها  تنشی را که موجود بوده، بیان کرده است و اتفاقاً از هنگامی که یک تنش بیان می‌شود تضعیف می‌شود. چون شکل تناقض‌نماو پارادوکسیکال دارد ممکن است اذهان ساده و کوته‌اندیش این را درک نکنند و فکر ‌کنند چون انتقادی از تلویزیون مطرح شده و رسمیت پیدا کرده   این اتفاقات افتاده است. پس نبایداجازه دهیم انتقادات مطرح شود تا نادیده گرفته شود! در حالی که این بینش غلط است چراکه این انتقادات  در جاهای دیگر و به شکلی متفاوت بیان خواهد شد. بنابراین خواستار یک سیستم انتخاباتی شفاف و آزادند که بتوانند اراده‌شان را بیان کنند و متاسفانه در این زمینه در سال 88 مساله اعتماد زیر سوال رفت و تا وقتی این فقد اعتماد جبران نشود، مشارکت مردم در آینده زیر سوال رفته است.

بحث دیگر  در زمینه فرهنگی که ما به هرحال برغم همه تجارب مثبت و منفی پس از انقلاب، خواستار آغاز فصل جدیدی هستند. الان در مجادلات و بحث‌های سیاسی بیشتر بحث گذشته مطرح است که مثلاً در زمان انقلاب شما در خط امام بودید یا ما. طرفین کمتر همه‌جانبه و ناظر به وضع حال و آینده می اندیشند و بیشتر منظور جدل‌های گذشته است. واقعیت این است که امروز تاریخ ورقی دیگر خورده و گفتمان‌ها و دوران‌های  گذشته طی شده و پاسخگو نیست و باید با تجارب گذشته چشم‌اندازهای جدیدی گشود. در این چشم‌انداز جدید رفتارها و عادات فکری عوض می‌شوند و مفاهیم جدید که تا کنون نبوده باید برای حل بحران‌ها و توضیح‌شان وضع و بیان شود. بنابراین بازیگران، رهبران، روشنفکران و فعالان در این صحنه‌ها باید این مفاهیم  را تبیین و روشنگری کنند که ما خواستار فصل تازه‌یی از حیات ملی و سرنوشت سیاسی هستیم و بنابراین مفاهیم و تعاریف در اینجا نقش مهمی بازی می‌کند و باید روی آنها تأمل و کار شود. شعارهایی که داده شده و نیازهایی که عرصه شده کافی نبوده‌اند. مثلاً وقتی می‌گوییم خواستار اصلاحات هستیم باید وضع مطلوب کاملاً روشن و از لحاظ ایدئولوژیک و استراتژیک ترسیم شده باشند.

یکی از دلایل موفقیت انقلاب این بود که  مردم و نسل انقلابی چنین چشم‌اندازی نسبت به آینده داشتند. در واقع روشنفکرانی این چشم‌انداز را به مردم داده بودند. بنابراین حرکت انقلابی جامعه که ایجاد شد می‌دانست که به کجا می‌خواهد برود. امروزه اما هر چند در زمینه نفی و نقد نوعی همسویی و وحدت عمل صوری احساس می‌شود، اما در زمینه نظم جایگزین و اینکه‌ چگونه باید به پیش رفت، اجماع و هم‌رایی وجود ندارد. در نتیجه این خطر را در پی دارد           که هنوز حداقل‌ها را مطرح نکرده و  تحقق نبخشیده، حداکثر‌ها مطرح شوند، آن هم از افق‌های ایدئولوژیک و سیاسی مختلف. عده‌ای ناسیونالیست‌اند، عده‌یی سوسیالیست‌، عده‌یی مذهبی‌ نواندیش ملی - مذهبی‌. بنابراین همین چندصدایی و تکثر را باید بتوان درک کرد و در راستای یک افق مشترک ملی اخلاقی-عقیدتی از  ‌گونه‌ای وفاق عمومی و آشتی ملی-مردمی را طراحی کرد. و البته منظور هم‌رایی مطلق ایدئآل- حداکثری نمیتواند باشد، بلکه  حداقل هم‌رایی برای آن چیزی است  که اکثریت آگاه مردم می‌خواهند تحقق بخشند و جایگزین وضع پیشین کنند.

تاکنون در این زمینه کم‌کاری شده است و روشنفکران متعهد و علماء آگاه باید وارد میدان شوند و ابتکار عمل بیشتری از خود نشان دهند و چشم‌اندازهای جدیدی رسم کنند. اما چیزی که تا کنون و در سال 88 رخ داده است فقط بیان نیازها بوده است. نیاز عمومی به تغییرات در همه‌ی زمینه‌های قضایی، حقوق مدنی و شهروندی و بشری که مجموع اینها همه برمی‌گردد به همان ایده‌ی شایستگی و کرامت انسان که  به  خصوص از فردای انقلاب بویژه در نظام مدعی ارزش‌های دینی بیش از پیش فوریت یافته است. اگر مردم احساس کنند نظام دینی با ارزش‌های انسانی، ملی و واقعی شان در تضاد است، این می‌تواند از نظر اخلاقی بحران درازمدتی ایجاد کند که سرنوشت آن برای فرهنگ، استقلال و آزادی ما نامعلوم خواهد بود.

یعنی این که دین در سرزمین ما فقط یک امر خصوصی نیست، و  جایی با اخلاق اجتماعی حوزه مشترکی پیدا می‌کند و در رفتار ناخودآگاه یک ملت اثر می‌گذارد و این دو عرصه نمی‌توانند از هم جدا فرض شوند. ما تا وقتی اصلاحگری دینی نداشته باشیم،از نظر سیاسی هم انقلابات‌مان مثل فرانسه به فاجعه‌ی دوران "ترور" می‌انجامد. اما  در جاهایی که نقادیگری و اصلاحگری دینی انجام شده، مانند کشورهای شمال اروپا،ا نقلابات سیاسی هم با مسالمت و به تدریج و با  بهای کمتری همراه بوده است. اگر ما نخواهیم در کشورمان رادیکالیزاسیون به طرف فاجعه و جنگ و جدال داخلی و خشونت برود، باید جنبه‌های فرهنگی و مذهبی لحاظ شود. فقط ملاحظات سیاسی راهگشا نیست و ما باید  این موضوع را  به یک فرهنگ و اخلاق عمیق عمومی تبدیل کنیم تا وجدان عمومی شود. این مهم در بلند مدت ثمر می‌دهد و طبعاً با چند حادثه سیاسی که در سال‌های گذشته رخ داده نباید انتظار داشت به نتیجه برسد. در این دو سه دهه و بویژه چند سال گذشته ملت تجاربی آموخته و آگاهی‌های کسب کرده که باید درست جمع‌بندی شود و به شکل روشن‌تری عرضه شود. آنچه  در سال گذشته نسبت به رفتار انتخاباتی رخ داد نشان داد ملت به سرنوشت خود حساس است. و تفاوت این بار این که پارامتر جدیدی که خود مردم باشند وارد تعاملات شد. مردم و حوزه عمومی یکی از عواملی است که بعد از این در بازی‌های سیاسی نقش بازی خواهد کرد. باشکوه‌ترین و بامعناترین رفتارها هم آن زمان‌هایی بود که معترضین بیشتر سکوت می‌کردند تا شعر و شعار بدهند. مثلاً در بین همه تظاهراتی که در سال گذشته برگزار شد تظاهراتی که اولین بار در 25 خرداد صورت گرفت  و در سکوت کامل بود پر معنا ترین بود. اما اعتراضاتی که در آن شعارهایی هم داده می‌شد و حواشی‌ای هم داشت، هم‌سطح‌ و هم گستره عمومی و هم شجاعت پایین‌تر بود؛ چرا که شجاعت واقعی همیشه در همان نخستین سد ارعاب و انفعال‌شکنی است.

در مجموع  اگر بخواهیم در ماجراهای امسال نگاه کنیم، جنبه‌های تیره و ناامیدکننده هم بوده که باید با آن مقابله کرد.

*سرنوشت و‌آینده این مفاهیم چه خواهد بود. آیا آنها به همین شکل باقی می‌مانند و یا دچار تغییراتی می‌شوند .

این مفاهیم سرکوب‌ناپذیر هستند  و از زمان مشروطه تا الان پیگیری شده‌اند.اما این پرسش که چرا ناکام بوده‌ایم یا چه سوءتفاهم‌هاتی در مفاهیم داشته‌ایم، بحث مفصل‌تری می‌طلبد. یک مساله فرهنگی، زبانی، تاریخی مهم این است که در فهم و ترجمه دستاوردهای سیاسی و حقوقی مدرن مشکل داریم.  مثلاً مفاهیمی مثل دموکراسی، سکولاریته، دولت، ملت و..، وقتی معادل‌های فارسی و عربی‌ را می‌سازیم، چون آن تجربه‌ی زیستی تاریخی پشتوانه‌اش نیست به صورت ذهنی در می‌آیند. آنچه همیشه تجربه زیستی تاریخی ما بوده 2500 سال سلطنت، و سنت نظام‌های کهن است.  در حالی که این مفاهیم جدید چون وارداتی هستند برأی ناآشنایان نوعی سو ظن ایجاد می کند .. بومی‌سازی این مفاهیم به این معناست که مثلاً همان‌طور که ما از الکتریسیته استفاده می‌کنیم و مشکلی نداریم در زمینه حقوق مدنی و عمومی و حقوق شهروندی و نظام مردمسالاری و معیارهایش مثل تساهل، تحمل و تناوب فهم درونی و متناسب با ذائقه و تجربه‌ی خود بیابیم.

* پیش‌بینی شما برای آینده مفاهیم تاریخ‌ساز و جریان‌ساز سال 88 چیست؟

مساله مفهوم‌سازی و فرهنگ‌سازی یک کار بلندمدت و تاریخی است و چون بسیاری از مفاهیم در کشور ما تجربه زیستی را ندارند انتزاعی وارد می‌شوند اما به تدریج که نهادها شکل می‌گیرند و به سمت نوسازی می‌روند این مفاهیم هم آزموده می‌شوند. این روند ممکن است بطیءو تدریجی باشد.

سال 88 سالی ویژه‌ بود. اما این ارزش‌ها و مفاهیم نه در این سال شروع شده و نه در این سال تمام می‌شوند. پیش از این در تاریخ ریشه داشته و بعد از این هم آینده خواهند داشت. در این سال فراگیری بیشتری یافتند و به حوزه مدنی و مردمی وارد شدند. اما این مفاهیم هنوز تبیین نشده است. ابهامات در خصوص این مفاهیم و تناقض‌نماهای حاشیه‌شان زیاد است و متاسفانه رشد ما در زمینه فرهنگ مدنی و حقوق شهروندی کافی نبوده و نوعی شکاف معرفت‌شناختی در جامعه‌ی‌ما وجود دارد.

بنابراین محدودیت‌های بینشی هم در میان روشنفکران، هم در مسوولان داریم.

متاسفانه جنبه‌های منفی که در سال گذشته رخ نمودند به حساب همه ما گذاشته می‌شود و ملت ما همه دست‌اندرکار یک محصول مشترک هستیم و نقش هر یک از ما مهم است. الان زود است که پیش‌بینی کنیم  که برایند  این مفاهیم چه خواهد شد. بخش  زیادی از آن بستگی دارد به نحوه‌ی درست عمل کردن بخش آگاه جامعه دارد.

نباید غافل بود که مسوولیت بسیاری از اتفاقات دهه‌های گذشته متوجه خود روشنفکران و نیروهای سیاسی هم بوده است. روشنفکران نقش مهمی در تحولات جامعه دارند و نمی‌توان تناقضات را یکسره متوجه عوامل بیرونی دانست. روش‌ها و تاکتیک‌های منتقدان هم به همان اندازه تعیین‌کننده است. شعارهایی که می‌دهیم، مفاهیمی که بیان می‌کنیم و عملی بودن این مفاهیم تاثیرگذار است.

به همین دلیل یکی از بحث‌هایی که باید روی آن تاکید شود تعریف دقیق مفاهیم است. مثلاً همین واژه سبز را باید روشن کرد که منظور سبز سیدی است یا سبز محیط‌زیستی و یا آری به زندگی؟

در فرهنگ نمادها و سمبولیسم رنگها و اعداد و اشکال، سبز پُررنگ نماد رشد و نمو و حیات و در همه فرهنگ‌ها و ادیان خیر و برکت است (اما سبز کم‌رنگ و روشن گاه معنای منفی و شیطانی دارد).

گفتیم که یکی از خواست‌های جامعه ما در سال 88 شفافیت بود خواه باز شدن فضای جامعه و خواه باز شدن مفاهیم. در واقع،هرگونه سیستم بسته تمامت و اقتدارخواه و تک‌صدا دیگر طرد شده است و پاسخگو نیست.  همین حضور مطبوعات متنوعی که گاه داشتیم و گاه نداشتیم، یکی از این نشانه‌های نشان‌دهنده رشد جامعه بودند. تولید کتاب و نشریات فرهنگی از شاخص‌های رشد اجتماعی-تاریخی ما بودند. در نتیجه،  تهدید و  تحدید مطبوعات خطرات مهلکی در‌پی دارد. به‌رغم همه این خطرات، اقشار گسترده‌ای از جامعه رشد خودش را نشان دادند. اینکه با یک جامعه‌ی متنوع و رشد یافت‌ه‌تر سروکار داریم. سال 88 نظریاتی را اثبات کرد که ایران را پیشرفته‌تر از بسیاری از نقاط دیگر شرق و جنوب  می‌دانستند. یکی از نشانه‌های رشد یافتگی یک ملت حساسیت نسبت به سرنوشت سیاسی خود است. مشارکت و اعتراضات و پیامدها و رنج و شکنجی که پیش آمد، امکانی را نشان داد که اگر مسوولان درست عمل می‌کرد ند می‌شد از آن بهره ملی بهینه‌ای گرفت و این نه‌تنها به نفع آینده جامعه ما، بلکه حتی به نفع نظام (و حکومت) میتوانست‌‌ بود. منظور امکان بالقوه است متاسفانه برخی مسئولان و بخشی از قدرت، قدر این نعمت الهی را ندانستند. مارکس می‌گفت هگل فراموش کرده بود بگوید اگر تاریخ دوبار تکرار می‌شود، یک بار به صورت تراژدی است و بار دیگر به صورت کمدی. متاسفانه در سال گذشته ما رویه‌ی مسخره و کُمیک  خطایای گذشته را هم داشتیم.

اما خارج از همه مجادلات، واقعیت در سال گذشته این بود که جامعه مدنی عرض اندام کرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد