وینستون چرچیل (1965-1874) سیاستمدار محافظهکار بریتانیایی از رهبرانی بود که نهتنها ذهنی تیز و هوشمندانه در سیاست که سخنوری ماهر، مورخ، نویسنده، هنرمند و روزنامهنگار ورزیدهای بود. اما عمدتاً به خاطر رهبری بریتانیا در جنگ جهانی دوم و نجات قاره اروپا از چنگال هیتلر مشهور است. او دو بار نخستوزیر شد: 45-1940 و 55-1951. او حتی تنها نخستوزیر بریتانیایی بود که در سال 1953 موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی شد و نخستین کسی بود که شهروندی افتخاری ایالات متحده را دریافت کرد.
چرچیل در سال 1874 در خانواده اشرافزاده دوک مارل بورخ به دنیا آمد. پدرش، راندولف چرچیل، سیاستمدار کاریزماتیک و منشی دربار و مادرش، جنی جرومی، یک سوسیالیست آمریکایی بود. چرچیل به عنوان یک افسر جوان در هند، سودان و دومین جنگ بوئر خدمت کرد. او حتی به عنوان خبرنگار جنگ شهرت پیدا کرد و کتابهایی هم در این زمینه به رشته تحریر درآورد. پنجاه سال در عرصه پهناور سیاست فعالیت کرد؛ از پستهای کابینه دولت تا مقام نخستوزیری. ملکه الیزابت دوم، او را یکی از بزرگترین دولتمردان تاریخ سده کنونی لقب داد. در نظرسنجی سال 2002 در بریتانیا، او به «بزرگترین بریتانیایی» لقب داده شد.
خدمت نظامی
در سال 1893 وارد خدمت نظامی بریتانیا شد. نخست وارد کالج سلطنتی نظامی شد و دوره آموزش سوارهنظام را گذراند. در آن زمان نیاز چندانی به آموزش توپخانه و ریاضیات نبود. در زمان خدمت نظامی، مشغول به نوشتن مقالات و کتابهایی درباره جنگ شد و همچنان به عنوان خبرنگار جنگ فعالیت میکرد. در سال 1895 به کوبا مسافرت کرد تا شاهد جنگ اسپانیاییها با چریکهای کوبایی باشد. در سال 1896 به بمبئی هند مسافرت کرد. یکی از بهترین بازیکنندگان چوگان در لژیون بود و چندین بار تیماش را به پیروزی رساند. چرچیل، آرام و قرار نداشت و تشنه یادگیری درباره جنگ بود. او در سال 1898 به مصر رفت. در آنجا با افسران و فرماندهان بزرگ نظامی آشنا شد. سپس به سودان سفر کرد و در نبرد Omdurman در سپتامبر 1898 شرکت کرد. در 12 اکتبر 1899، دومین جنگ بوئر میان بریتانیا و جمهوری بوئر آغاز شد و چرچیل باز هم برای روزنامه مورنینگ پست به عنوان خبرنگار جنگ فعالیت کرد و ماهانه 250 پوند حقوق دریافت میکرد. او در این جنگ اسیر شد ولی بعداً از زندان فرار کرد. فرار او از زندان باعث شد او به قهرمان ملی در بریتانیا تبدیل شود.
چرچیل سیاستمدار
او در انتخابات سراسری 1900 شرکت کرد. بعد از وارد شدن به مجلس عوام، به سراغ سخنرانیهایی درباره روابط بریتانیا و ایالات متحده رفت. در مجلس عوام با رهبر فراکسیون حزب محافظهکار، لرد هاگ آشنایی بیشتری پیدا کرد. چرچیل در فصل اول حضورش در پارلمان با افزایش حقوق دولتمردان مخالفت کرد و حتی حقوق خودش را که 10 هزار پوند در ماه بود کاهش داد. از سال 1903 تا 1905، دو جلد کتاب «لرد راندولف چرچیل»، زندگینامه پدرش را نوشت. تا سال 1910 همچنان در مجلس عوام بود و پستهای متعددی را برعهده داشت. چرچیل جوان، ریاست میز تجارت را برعهده گرفت. از اصلاحات لیبرال حمایت کرد. در سال 1909طرح «مبادلات کاری» را مطرح کرد تا به مردم بیکار کمک کند. ساعات کار معدنچیان را تا 8 ساعت در روز افزایش داد.
در سال 1911، اقدام تحریکآمیز آلمان در فرستادن ناوچه توپدار به آگادیر، بندر مراکشی که فرانسه ادعاهایی بر آن داشت، چرچیل را متقاعد کرد بریتانیا در منازعه فرانسه و آلمان جانب فرانسه را خواهد گرفت. اولین وظیفه چرچیل تشکیل یک نیروی ناوگان جنگی بود. چرچیل موفق شد کابینه را متقاعد کند تا هزینههای نظامی ساخت ناوگان جنگی را افزایش بدهد. در سال 1911، چرچیل به دفتر دریاسالاری سلطنتی انتقال یافت و تا جنگ جهانی اول آنجا ماند. با این حال، نمیتوانست در یک پست دوام زیادی بیاورد و لیود جورج به خاطر آگاهی از استعدادهایش او را دوباره به وزارت عالیه منصوب کرد. بین سالهای 1922 و 1924، چرچیل حزب لیبرال را ترک کرد و بعد از تردید، دوباره به جرگه محافظهکاران پیوست.
او معتقد بود هیچ کس نباید به دوستان نزدیکاش نارو بزند و رفیق نیمهراه باشد. دولت محافظهکار در انتخابات 1929 شکست خورد. دو سال بعد، از رهبری محافظهکاران کنار کشید و دلیل آن اختلاف بر سر تعرفهها و اختلافهای سیاسی با اشرافزادههای بانفوذ درباری و دوستانی بود که به او مشکوک بودند. چرچیل به کابینه دعوت نشد. او چند سال در انزوای سیاسی بود و در این سالها دست از حرفه روزنامهنگاری برنمیداشت و مشغول به نوشتن زندگینامه جدش، جان چرچیل شد. او مقالات بسیاری در روزنامهها نوشت و در بسیاری از محافل سخنرانی کرد. او را یکی از بهترین نویسندگان روزگار خودش توصیف میکنند. دیدگاههای سیاسیاش در سال 1930 در کتابی با عنوان «حکومت پارلمانی و مسأله اقتصادی» مطرح شد. در سال 1932، چرچیل به خطرهای مسلح شدن دوباره آلمان هشدار داد.
از بریتانیا خواست خود را در برابر ستیزهجوییهای آلمان قدرتمند سازد. در همین سالها بود که چرچیل از طریق دزموند مورتون، همسایه چرچیل، اطلاعاتی درباره قدرت هوایی آلمان دریافت میکرد. از سال 1930، مورتون ریاست کمیته دفاعی امپراتوری بریتانیا را برعهده داشت؛ کمیتهای که درباره آمادگی دفاعی کشورهای دیگر تحقیق میکرد. لرد سوینتون به عنوان وزیر نیروی هوایی با تأیید بالدوین، در سال 1934 به چرچیل اجازه داد به اطلاعات رسمی و مخفی دسترسی داشته باشد. سونیتون اگرچه میدانست که چرچیل همچنان منتقد دولت است ولی معتقد بود یک منتقد مطلع و عالم بهتر از تکیه بر شایعات است. چرچیل از منتقدان سرسخت نویل چمبرلین بود، چون چمبرلین چندان احساس نگرانی از هیتلر نمیکرد.
دوره اول نخستوزیری
بعد از آغاز جنگ جهانی دوم در سوم سپتامبر 1939، روز اعلام جنگ بریتانیا علیه آلمان، چرچیل به مقام عالی دریاسالاری منصوب و عضو کابینه جنگ شد، درست همانطوری که در جنگ جهانی اول در این مقام بود. بعد از این خبر، کمیته دریاسالاری طی اعلامیهای اطلاع داد: «وینستون باز میگردد». در 10 مه 1940، ساعتها قبل از تهاجم آلمان به فرانسه، به دنبال شکست نروژ، بریتانیاییها اعتماد خود را به چمبرلین در هدایت جنگ از دست دادند و به این ترتیب او از مقام خود استعفاء داد و بعد از نشستی میان چمبرلین،هالیفاکس و دیوید مارگسون، دولت به چرچیل پیشنهاد داد مقام نخستوزیری را برعهده بگیرد. چرچیل در میان شلیکهای مهاجمان آلمانی به فرانسه و تهدید هیولای بزرگی همچون هیتلر، هدایت جنگ را برعهده گرفت.
او با سخنرانی پیامبرگونهاش تلاش کرد مردم را امیدوار کند: «ما در فرانسه خواهیم جنگید، در دریاها و اقیانوسها خواهیم جنگید، با تمام قدرت و اعتماد به نفس از سرزمینمان دفاع خواهیم کرد، به هر هزینهای از کشورمان دفاع خواهیم کرد، در جبههها، در خیابانها و تپهها خواهیم جنگید.» رابطه خوب چرچیل با روزولت تهیه امکانات مواد غذایی، نفت و تجهیزات را از طریق کشتیهای آتلانتیک شمالی مهیا کرد. به همین دلیل وقتی روزولت در سال 1940 دوباره در انتخابات پیروز شد، از شادی در پوست خود نمیگنجید. بعد از انتخابات مجدد، روزولت فوری روش جدید مهیا کردن سخت افزار نظامی و کشتی برای بریتانیا را به اجرا درآورد بدون اینکه اعلام کند نیازی به پرداخت پول از طرف چرچیل دارد. چرچیل 12 کنفرانس استراتژیک با روزولت برگزار کرد که شامل منشور آتلانتیک، استراتژی اول اروپا، اعلامیه سازمان ملل متحد و دیگر سیاستهای جنگ میشد.
بعد از حمله ژاپن به بندر پرلهاربر، اندیشه نخست چرچیل کمک به ایالات متحده بود. در ژوئن 1944، نیروهای متفقین به نورماندی حمله کردند و نیروهای نازی را مجبور به عقبنشینی کردند و در 7 مه 1945 نیروهای آلمانی تسلیم و هیتلر شکست خورد. اگرچه پیروزی چرچیل در جنگ جهانی دوم، موفقیتها و حمایتهای زیادی برای او به دست آورد، ولی او در انتخابات 1945 بریتانیا شکست خورد. دلیل اصلی این بود که مردم تصور میکردند مردی که بریتانیا را به جنگ سوق داد، نمیتواند کشورش را به صلح سوق بدهد. به این ترتیب، چرچیل به عنوان رهبر اپوزیسیون خدمت کرد. طی این سالها، چرچیل همچنان در امور جهانی تأثیرگذار بود. سخنرانی مشهورش در سال 1946 در کالج وست مینشر، با عنوان «سپر آهنی» درباره شوروی و ایجاد یک بلوک شرقی، شهرت جهانی وی را دوچندان کرد. بعد از انتخابات سراسری 1951، چرچیل دوباره به دولت بازگشت و در اکتبر 1951 دوباره نخستوزیر بریتانیا شد.
اولویتهای داخلی او در این دوره تحت شعاع یکسری بحرانهای سیاست خارجی قرار گرفت. چرچیل بر اثر فشارهای روحی و ذهنی زیاد و سکته مغزی در سال 1955 از نخستوزیری استعفاء داد و آنتونی ایدن، جانشین وی شد. چرچیل در سالهای آخر عمرش دچار بیماری آلزایمر شد و این ناتوانی ذهنی نتیجه یکسری سکتههای مغزی بود. سرانجام، او در سن 90 سالگی در صبح یکشنبه، 24 ژانویه 1965، هفتاد سال پس از مرگ پدرش، چشم از جهان فروبست.
چرچیل هنرمند، مورخ و نویسنده
چرچیل فقط یک رهبر نظامی یا سیاستمدار نبود، او دست ماهری در نقاشی داشت، بهویژه بعد از استعفایش در سال 1915 از سمت دریاسالاری، تابلویی معروف کشید با عنوان «سگ سیاه» که در تمام زندگیاش رنج میکشید. این تابلو برخاسته از رنجها و احساس افسردگی چرچیل در سرتاسر زندگیاش بود. او به طراح تابلوهای سبک امپرسیونیستی و صحنههای چشمانداز معروف بود. بسیاری از تابلوهای وی امروزه در موزه هنرهای دالاس نگهداری میشوند. از نخستین کتابش در سال 1898 تا دومین مسوولیتاش به عنوان نخستوزیر، درآمد چرچیل تقریباً از نوشتن کتاب و مقالات برای روزنامهها و نشریهها به دست میآمد. چرچیل همچنین غیر از نوشتن زندگینامه و خاطرات، رمان نیز نوشت.
او در سال 1953 توانست جایزه نوبل ادبی را دریافت کند. دو کتاب مشهور وی با نامهای «جنگ جهانی دوم» و «تاریخ مردم انگلیسیزبان» بعد از نخستوزیریاش منتشر شدند. او بنایی نیز میکرد و باغهای زیبایی درست میکرد. اما در سرتاسر زندگیاش از همان روزهای جوانی تا پیریاش یک شغل مهم را از دست نداد و همواره با عشق به آن زندگی خود را ادامه میداد: حرفه نویسندگی و روزنامهنگاری.