هفت سال بعد از پایان دولت اصلاحطلب هفتم و هشتم و در ماههای آخر یک دولت اصولگرا، از یک سو تئوریسین اصلاحات و از دیگر سو رئیسجمهور دوره اصلاحات هر کدام از لزوم بازگشت همهجانبه اصلاحطلبان به صحنه سیاسی و کنشگری کشور سخن میگویند. این در حالی است که بیش از سه سال است که اصلاحطلبان درمحاق قرار گرفته زندگی سیاسی جدیدی را تجربه میکنند. با این حال سعید حجاریان و سیدمحمد خاتمی از لزوم بازگشت اصلاحطلبان سخن میگویند و به صراحت در جلسات خصوصی و عمومی خود به انتخابات ریاست جمهوری سال آینده اشاره میکنند و از لزوم سازماندهی نیروهای سیاسی برای این انتخابات سخن به میان میآورند. این درحالی است که اصلاحطلبان در انتخابات مجلس ایران که اسفند ماه گذشته برگزار شد به علت عدم شرایط لازم برای شرکت در انتخابات، عامدانه از حضور در انتخابات سر باز زدند و نخواستند به اجماعی همه جانبه برای حضور و سازماندهی دست پیدا کنند اما اکنون سران اصلاحطلب با قاطعیت بیشتری از ضرورت حضور سخن میگویند. حضوری که لزوما معطوف به نتیجه نیست بلکه وسیلهایست برای خروج از بنبست سیاسی فعلی. بزرگان اصلاحات به انتخابات ریاست جمهوری آتی بیشتر به چشم فرصتی برای سازماندهی و در صحنهبودن نگاه میکنند تا پیروزی در انتخابات. خاتمی که بارها از گفت و گو، تلاش برای رفع کدورتها و بخشایش بزرگان سخن گفته بود مردادماه امسال به مناسبت روز خبرنگار در جمع برخی روزنامهنگاران گفت: «ای کاش مسوولان هم این ندا را میشنیدند. حکومت اگر فضا را باز کند و به جای نگاه به گذشته به آینده بنگرد و باتوجه به اینکه همه دلشان برای کشور و اصل نظام میسوزد به سوی رفع کدورتها پیش برویم که البته آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر و حبسها گام مهمی در این زمینه است ببینید چه فضای مناسبی خواهد شد…». سعید حجاریان هم در تازهترین گفت و گوی خود به این اشاره کرده که انتخابات برای اصلاحطلبان یک فرصت است. او گفته است: «بالاخره انتخابات فرصتی است برای فعالیت و سازماندهی. وقتی کاندیدایی در صحنه باشد لاجرم ستاد انتخاباتی ایجاد میکند و در استانها و شهرستانها نیروها را دور هم جمع میکند… الزاما هدف از شرکت در انتخابات پیروزی نیست. سال ۷۵ هم اصلا قرار این نبود که پیروز بشویم، هیچ تصوری نداشتیم، میگفتیم ۵-۶ میلیون رای بیاوریم که بتوانیم بعد از انتخابات کار کنیم. بنابراین فعالیت در انتخابات لزوما با هدف پیروزی نیست.»
پس از این اظهارات بود که عباس عبدی نیز در واکنشی همدلانه به گفتههای حجاریان به نوعی استراتژی او را تایید کرد. اگرچه به زعم عبدی انتخابات برای وزن کشی است و اهداف اجتماعی و سیاسی را باید از راههای دیگر تامین کرد اما او معتقد است در شرایط فعلی« وقتی که چنین نیست به ناچار باید به انتخابات به عنوان یک امکان برای تحول اجتماعی و بروز واکنش سیاسی و بسیج و سازماندهی نیروها نگاه کرد». تا جایی که به گفته عبدی: «البته اگر از انتخابات هم نتیجهای حاصل شد چه بهتر، در غیر این صورت در همین حد هم گامی به پیش است ».
این در حالی است که علیرضا علویتبار در یادداشتی که به تازگی منتشر کرد از یک سری فقدانها و ضرورتها سخن گفته و افزوده است: «باید بر وضعیت کنونی و راههای خروج از آن تمرکز کنیم». به همین دلیل علویتبار سخنگفتن درباره انتخابات را اکنون زود میداند و خروج از وضعیت فعلی را مقدم بر آن میداند. او مینویسد که مساله ما انتخابات نیست. تصور میکنم که تمرکز بر مساله انتخابات آتی باعث بیتوجهی ما به برخی اولویتهای عاجل دیگر شده و درنهایت نتیجه مناسبی در مورد انتخابات به بار نمیآورد. به باور علویتبار، اگر این تشخیص اولویت را به درستی انجام دهیم درمورد انتخابات نیز میتوانیم موضع مناسب گرفته و در موقع خود اقدام مناسب را سامان دهیم چیزهایی مثل زمینه سازی برای کنش جمعی، تثبیت و رسمیتبخشیدن به یک جریان مسالمتجوی مردمسالاریخواه در داخل و سازماندهی که شامل تقسیم کار، تعیین محدوده اختیار و تعیین مسوولیت. در نهایت معتقد است که جریان اصلاحات تنها هنگامی میتواند نقش خود را در آینده ایفا کند که اولویتهای خود را در کنار تنگناها و محدودیتها شناسایی کند. او به بحث تکثر در جریان «ما» اصلاحطلبی اشاره میکند و میگوید برای یک اقدام سیاسی جمعی نیازمند گفتوگو در بین خودمان هستیم .
اول ما یا اول آنها
در حالی که پیش از این اصلاحطلبان برای بازگشت سیاسی یا حضور در انتخابات قائل به پیش شرطهایی شده بودند اما این بار سخن از عدول از اولویتها و شاید پایینآمدن تا حد کف خواستههای اصلاحطلبی است. این در حالی است که برخی از جناح اصولگرا نیز هر وقت صحبت از بازگشت اصلاحطلبها به دایره قدرت سیاسی میشود گاه از شرط و شروط سخن گفتهاند. به هر روی خاتمی در همان دیدار گفته بود: «خب اگر لازم باشد ما باید از برخی خواستههایمان صرفنظر کنیم و اولویتهایمان را آن گونه در نظر بگیریم که در مسیر رفع مشکلات مردم و رفع خطرات خارجی و بهبود مدیریت جامعه باشد». عبدی هم بهتازگی گفته است «نامزد اصلاحات در انتخابات آتی باید بتواند کف انتظارات اصلاحطلبها را نمایندگی کند.» حجاریان اما به شکلی عینیتر به این حداقلها پرداخته است تا جایی که خواستار دیدهشدن اصلاحطلبها در عرصه عمومی در هر شکل و قالبی نه لزوما انتخابات شده است. او به روزنامه آرمان گفته بود «انتظارما خیلی بالا نیست اصلا نمیخواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم،مجلس هم نخواستیم برویم، به دولت هم نمیرویم ولی کار خیریه که میتوانیم بکنیم. به اندازه اخوانالمسلمین که باید بتوانیم کار کنیم». الیاس حضرتی اما برعکس اصل را در سیاست بر حضور و شرکت فعال میداند، او به آسمان میگوید «این معنا ندارد که ما منتظر باشیم که دیگران فضای سیاسی را برای ما باز کنند یا از ورود یا حضور ما خوشحال شوند یا نشوند. اصلا استقبالکردن یا نکردن یا پذیرفتن یا نپذیرفتن شروط ما از سوی دیگران نباید اهمیت برای ما داشته باشد. ورود به سیاست جزو حقوق اولیه ماست. ما باید فضایی بسازیم که طرف مقابل بیاید با ما مذاکره کند و بخواهد به ما امتیاز بدهد. حضرتی معتقد است: در صورتی که اصلاحطلبها هماهنگ و منسجم به دنبال طرح خواستههای مردم و ارتباط با مردم بروند قطعا فضای انعکاس حرفهایشان را هم پیدا میکنند. او میگوید: اگر در رسانههای چاپی و صدا و سیما فضا برای اصلاحطلبان تنگ است اما فضای مجازی
آنقدر گسترده است که حرف ما را به گوش همگان برساند». این در حالی است که احمد شیرزاد برخلاف حضرتی معتقد است اصلاحطلبها خودخواسته تن به از کار افتادگی سیاسی ندادهاند که حالا تصمیم بگیرند برگردند یا برنگردند، بلکه شرایط موجود به آنها تحمیل شده است و تا زمانی که فضا تغییر نکند امکان حضور مجدد وجود ندارد. او میگوید: این مسوولان کشورند که اول باید اعلام کنند میخواهند صحنه سیاسی کشور به چه شکلی باشد؟ او به آسمان میگوید که «شواهد نشان میدهند کماکان اراده سیاسی مسوولان بالای کشور بر این است که انتخابات تک جناحی برگزار شود و کل جناح اصولگرا آمادگی پذیرش رقیب را نه به لحاظ روحی و نه تشکیلاتی ندارند». به گفته این نماینده سابق مجلس اصلا مساله این نیست که اصلاحطلبها در عرصه حضور ندارند یا نیستند، اتفاقابرعکس، هستند و مشکل جناح مقابل هم دقیقا همین است چون اگر اصلاحطلبها نبودند یا حضور بیخاصیت و کمرمقی داشتند یا همیشه بازنده بودند اتفاقا به یک رقیب دوست داشتنی بدل میشدند». تحلیل شیرزاد از آمادهنبودن بستر برای حضور سیاسی فعال اصلاحطلبها به نوعی بیان همان حرفهای حجاریان یعنی تلاش برای حضور مستمر در حوزه اجتماعی است. «به اعتقاد من، عصاره حرفهای آقای حجاریان هم همین است که اصلاحطلبها حضور اجتماعیشان را حفظ کنند، تنها راه حضور که شرکت در انتخابات به شکل ظاهری نیست خیلی کارهای دیگر میشود کرد مثلا در زلزله اخیر حضور اجتماعی اصلاحطلبها و جناحهای مردمی چشمگیر بود تا جایی که برخی احساس خطر کردند». شیرزاد به نکته دیگری هم اشاره میکند و آن این است «فرض کنید که همین الان شرایط به قبل از خرداد ۸۸ برگردد، یک جبهه سیاسی نمیتواند امروز اراده کند و فردا در صحنه انتخابات تمامقد حاضر شود. فضای سیاسی ایران بهگونهایست که فعالیتهای سیاسی بیشتر به شکل مذاکره رو در رو و جلسه به جلسه و محله به محله به پیش میرود با توجه به زمان باقی مانده تا انتخابات فرصتی برای این کارها نیست».
اصولگرایان اصلاحطلب
یکی دیگر از محورهای موردنظر اصلاحطلبها برای بازگشت به صحنه سیاست، دستگذاشتن روی نقطههای اشتراک و تفوق با اصولگرایان است به خصوص منتقدان جدی دولت یا آن بخشی که از همان زمان یا بعدها دست به نقد احمدینژاد و یارانش زدند. حجاریان معتقد است: باید نقاط مشترک را استخراج کرد« من معتقدم اصولگراها هم اصلاح طلبند هرچند به این شکل آن را ابراز نمیکنند اصلاحطلبها و اصولگرایان هر دو میگویند که مشکلاتی وجود دارد… در این زمینه حرف ما با آن اصولگراها یکی است. پس میشود با انها صحبت کرد منتها آنها میگویند اینجایش اینطوریست. ما میگوییم آنجایش آنطوریست.» اقتصاد، اجتماع و فرهنگ مواردی است که به گفته حجاریان زودتر و راحتتر میشود دربارهاش باب گفت و گو را باز کرد و موضوعات سیاسی دیرتر. گرچه به اعتقاد او با برخی دیگر که معتقدند مدرنیته و تجدد افت است و باید آتشش زد این امکان گفت و گو فراهم نیست. علوی تبار هم در همین یادداشت اخیر خود اگرچه از لزوم منتقد بودن به عنوان یک ویژگی سخن میگوید اما در کنار آن از ظرفیتهایی سخن میراند که صرفا در نزد اصلاحطلبهاست و با توجه به نیاز اصولگرایان به استفاده از این ظرفیتها میتواند به مخرج مشترکی بین هر دو گروه تبدیل شود. او به ظرفیتهای موجود در اصلاحطلبی اشاره و آن را حلقه گمشده جناح اصولگرا میداند. باور به توانایی دانش انباشته شده در علوم اجتماعی واقعا موجود، رابطه انداموار با کارشناسان و فنسالاران و آشنایی با گفتمان دنیای مدرن برای واردشدن به گفت و گو با جهان و دفاع اقناعی از منافع و مصالح کشور از جمله ظرفیتهای اصلاحطلبی است که به اعتقاد او در حاکمیت یکدست موجود وجود ندارد. علوی تبار به لزوم از خودگذشتگی و فداکاری برای ایران و فراتررفتن از دایرههای کوچک فردی گروهی اشاره کرده و مینویسد: «باید به عنوان جایگزینی مطمئن و پیشبینیپذیر و برخوردار از تکیهگاه اجتماعی قدرتمند و در برگیرنده کارشناسان و صاحب نظران قدرتمند خود را آماده چانهزنی مذاکره مبادله و در صورت لزوم سازش کنیم.
خاتمی بیاید؟
تجربه دو دوره انتخابات گذشته که اصلاحطلبها نتوانستند بر سر یک کاندیدا به توافق برسند و برخی همین تشتت را عامل ناکامی در انتخابات دانستند در حکم آسیب شناسی جریان اصلاحات و درس از گذشته باعث شده این بار بحث از لزوم تجمیع بر یک نامزد بیشتر شنیده میشود تا جایی که عبدی هم گفته بود: «نامزد اصلاحطلبها باید از موقعیتی برخوردار باشد که اکثریت اصلاحطلبان توافق نسبی درباره وی داشته باشند. او باید نسبت به گذشته اصلاحات تحلیل روشن ارائه و علل شکستهای آن را برای درسآموزی در آینده بیان کند.» حجاریان اما کمی مصداقیتر صحبت کرده و به خاتمی اشاره کرده بود، گزینهای که به اعتقاد او هنوز برگ برنده اصلاحطلبهاست. او در همان گفت و گو به محبوبیت و مقبولیت بالقوه خاتمی میان مردم اشاره کرده و گفته بود: «او نقطه تعادلی در جامعه است. حضرتی در گفتوگو با «آسمان» ورود مصداقی به بحث انتخاب کاندیدا را هنوز زود میداند. او نه لزوما به کاندیداشدن خاتمی بلکه به نقش دیگری که خاتمی میتواند در این میدان بازی کند، اشاره میکند و آن نقش خاتمی رسیدن به اجماع و جمع و جورکردن بدنه اصلاحطلبها برای جلوگیری از تشتت و کاهش اختلافات است. او میگوید: «یک دیدار یا گفت و گوی هراز گاهی رسانهای دردی دوا نمیکند. خاتمی باید رسما وارد میدان شود. وقتی فضا شکل گرفت دیگر انتخاب شخص کار سختی نیست». او البته در مورد خود خاتمی میگوید که «اصل بر نیامدن اوست مگر این که در شرایطی بزرگان مملکت به نتیجه برسند و صلاح را در این ببینند و از او بخواهند که خود نامزد شود». اگرچه خود خاتمی پیش از این گفته بود که حاضر است امضا بدهد و تعهد که کاندید نمیشود.