قسمت سوم
میرسیم به دلیل چهارم که عبارت است از مخالفت قدرت سیاسی با احزاب و جریانات سیاسی مستقل از حکومت. طرفداران این نظریه معتقدند که به دلیل تداوم طولانی حاکمیّت استبداد و اساساً اقتدار و سلطه دولت در ایران، احزاب و جریانات سیاسی مستقل از حکومت نتوانستهاند در ایران شکل بگیرند و همچون جوامع توسعهیافته دیگر نهادینه شوند. ساختار متصلب و نیرومند قدرت در طول تاریخ ایران اساساً اجازه نداده که جریانات سیاسی مستقل از حاکمیّت بتواند همچون جوامع توسعه یافته رشد کنند و آنقدر نیرومند شوند تا بتوانند دولتهای جدّیدی را به روی کار آورند.
دلیل پنجم به سر وقت «طبقه» و عدم وجود آن در ایران به عنوان علت زیربنایی پا نگرفتن احزاب میرود. طرفداران این نظریه استدلال میکنند که پا گرفتن احزاب نیرومند در جوامع توسعهیافته معلول به وجود آمدن طبقه یا درستتر گفته باشیم طبقات در آن جوامع میبوده. این طبقات به دنبال وقوع انقلاب صنعتی و پیدایش اقشار و لایههای متعدد و در عین حال معارض با یکدیگر از نظر اقتصادی در جوامع مغرب زمین به وجود آمدند. یعنی انقلاب صنعتی مناسبات اقتصادی جدّیدی را در جوامع غربی ایجاد نمود و این مناسبات جدّید با خود طبقات و لایههای اجتماعی متفاوت و در عین حال جدیدی را به وجود آورد. احزاب و تشکّلهای سیاسی در حقیقت به نمایندگی و برای تأمین منافع این اقشار و لایههای جدّید به تدریج شکل گرفتند. هر یک از این طبقات جدّید بالطبع به دنبال کسب منافع اقتصادی بیشتر برای خود و کسب قدرت بیشتر در حاکمیّت سیاسی جوامعشان بودند. از طریق شرکت در انتخابات و داشتن نمایندگان بیشتر در پارلمان و به اشکال دیگر، احزاب به نمایندگی از طبقات رقیب شکل گرفته و نهادینه شدند. چنین تحوّلی نه در ایران قرن نوزدهم و نه حتّی در قرن بیستم اتفاق نیفتاد. بنابراین، طبقات جدّید و مدرن که در جوامع صنعتی و توسعهیافته غربی از نیمه دوم قرن هجدهم (که انقلاب صنعتی اتفاق افتاد) به وجود می آیند، در ایران به وجود نیامدند. مدرنیتهای که در ایران اتفاق افتاد چه در عصر مشروطه و چه بعداً در عصر پهلویها، یک شکل ظاهری بیشتر نداشت و منجر به شکلگیری یا پیدایش اقشار و لایههای جدّید نشد. به تبع به وجود نیامدن طبقات جدّید، احزاب و تشکّلهای سیاسی هم بالطبع شکل نگرفتند. در جوامع غربی، دولتها بنمایندگی از طرف احزابی که در انتخابات اکثریت آوردهاند، تشکیل میشوند. احزابی که نمایندگی اقشار و طبقات مختلف، و در عین رقیب را برعهده دارند. اما در ایران حاکمیّت همواره ثابت بوده بدون آنکه چرخشی در قدرت در آن اتفاق بیفتد.
پیرامون این پنج دسته دلیل که در خصوص ناکارآمدی و یا درستتر گفته باشیم، عدم موفقیت تحزّب در ایران ارائه شده اند چه میتوان گفت؟ آیا ما ایرانیها به واسطه دلایل روانشناختی – اجتماعی فردگرا هستیم و در رفتارهای اجتماعیمان خیلی علاقهای به کارهای گروهی و دستهجمعی از جمله فعالیّتهای حزبی نداریم؟ آیا روحیّات و خلقیّات ما ایرانیها به واسطه یکسری دلایل تاریخی که به شیوه مناسبات اجتماعی و اقتصادیمان بازمیگردد، خیلی از فعالیّتهای سیاسی – اجتماعی دسته جمعی استقبال نمیکنیم؟ آیا ما ایرانیها بیشتر به فکر مصالح و منافع فردی خودمان هستیم تا مصالح و منافع جمعی؟ آیا احزاب در ایران وابسته به قدرتهای خارجی بودهاند و در نتیجه مردم نسبت به آنها بدگمان و بدبین هستند و در نتیجه تحزّب در ایران نتوانسته موفق شود؟ آیا چون احزاب در ایران فقط به فکر رسیدن به قدرت بودهاند، لذا مردم خیلی به آنها اعتمادی ندارند؟ آیا از آنجا که مدرنیته (انقلاب صنعتی و...) و در نتیجه پیدایش طبقات جدّید در ایران صورت نگرفته، لذا احزاب به نمایندگی از طبقات و لایههای جدّید چندان کاربردی در ایران پیدا نکردهاند فلذا فعالیّت حزبی در ایران خیلی باب نیست؟ آیا حاکمیّت تاریخی استبداد و تمرکز قدرت در دست حکومت سبب شده تا احزاب و جریانات سیاسی مستقل از حاکمیّتها نتوانند در ایران پا بگیرند؟ آیا کارکرد نهاد مذهب و نقشی که روحانیت بهعنوان راهنمای سیاسی – اجتماعی مردم در ایران برعهده داشته باعث شده که دیگر ضرورتی به نهادی به نام حزب در ایران پیدا نشود؟ آیا به راستی این دلایل بوده که مانع از شکلگیری حزب در ایران معاصر شده؟
در پاسخ میبایستی گفت یقیناً در مقایسه با بسیاری از کشورهای همردیف ایران از نظر توسعه سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی در ایران تحزّب خیلی کمرنگ و تقریباً نقشی در تعاملات سیاسی ندارد. در پاکستان، ترکیه یا مصر، تحزّب بعد از مجموعه ارتش و قوای مسلحه مهمترین رکن تعاملات سیاسی را تشکیل میدهد. در ترکیه که ظرف یک دهه گذشته، احزاب توانستهاند ارتش را هم کنار زده و همچون جوامع توسعهیافته بدل به قدرت سیاسی شوند. "بهار عرب" و روند جنبش دموکراسیخواهی در جهان عرب یقیناً سبب خواهد شد که بسیاری از کشورهای خاورمیانه هم به همان مسیر ترکیه و کشورهای توسعهیافته بروند. بنابراین، کشورهای توسعهیافته که جای خود دارند، تحزّب در ایران حتی از کشورهای همردیف خودمان همچون ترکیه، پاکستان، آرژانتین، برزیل، مصر و غیره هم به مراتب عقبتر و درستتر گفته باشیم توسعهنیافتهتر است. بنابراین، نفسِ سوال درست است و واقعاً میتوان پرسید که چرا تحزّب در ایران اینقدر توسعهنیافته بوده و چرا تحزّب در ایران جایگاهی ندارند؟
پنج دسته نظریه و اساساً مجموعه دلایلی را که در خصوص عقیم بودن فعالیّتهای حزبی در ایران ارائه شده را میتوان به دو دسته اصلی تقسیم کرد. دسته اول توضیحات و توجیهاتی هستند که پاسخ را در «خلقیّات»، «روحیّات» و «فرهنگ» ما ایرانیها جستوجو میکنند و دسته دوم بیشتر بر روی دلایل تاریخی و جامعه شناسی تکیه می کنند. بگذارید کار را با دسته اول یعنی "فرهنگ" و "خلقیات اجتماعی" ما ایرانیان شروع کنیم. در خصوص این دسته از دلایل میبایستی خیلی قرص و محکم گفت که آنها از هیچ پایه و اساس علمی، تاریخی و جامعهشناسانهای برخوردار نیستند. اینکه ایرانیها از «روحیّه»ای خاص برخوردارند که این روحیّه خیلی تمایلی به فعالیّتهای سیاسی – اجتماعی دسته جمعی یا گروهی ندارد، حرف بیپایه و اساسی بیش نیست. از بابت تمایل به فعالیّتهای گروهی و دستهجمعی از جمله تحزّب و تمایل به فعالیّتهای حزبی و تشکیلاتی، هیچ تفاوتی میان ما ایرانیها با اقوام و ملل دیگر وجود ندارد. به بیان دیگر، میزان تمایل و علاقه ما ایرانی ها به فعالیّتهای اجتماعی و دستهجمعی از جمله فعالیّتهای حزبی همان مقداری است که در ملتهای دیگر است. ما ایرانیها به فعالیّتهای حزبی و تشکیلاتی همانقدر علاقه داریم که دیگران دارند. تشکیل حزب توده ایران در سال 1320 بهترین دلیل فرق نداشتن ما با دیگران در فعالیّتهای حزبی است. چه از نظر اعتقاد به یک حزب و تشکّل سیاسی، چه از نظر وفاداری به آرمان های آن، چه از نظر احساس مسوولیت و آمادگی برای ایثار و فداکاری در راه یک حزب و آرمانهای حزبی انصافاً اعضا و طرفداران حزب توده مثالزدنی بودند. حاجت به گفتن نیست که برای ما مسائل ایدئولوژیک و عملکرد حزب توده به هیچ روی مطرح نیست. مراد ما بیشتر نشان دادن آن است که وقتی پای یک حزب جدّی به میان آمده، مردم ما از نظر تمایل به فعالیّتهای حزبی و کار گروهی هیچ تفاوتی با ژاپنیها، ترکها، پاکستانیها، هندیها و سایر ملتها نداشتهاند. برای بسیاری از اعضا و طرفداران حزب توده، اوّل حزب و آرمانهای حزبی میآمد و بعداً مصالح و منافع فردی و شخصی خودشان. پدیده حزب توده بارها و بارها در قالب سازمانها و تشکّلهای کوچکتر هم اتفاق افتاده. این مثالها - باز هم تکرار میکنیم صرفنظر از آنکه ما با جهتگیریها، آرمانها و افکار و عقاید آن سازمان ها و تشکلها چقدر موافق یا مخالف باشیم و صرفنظر از آنکه از منظر سیاسی این احزاب، تشکّلها و سازمانها چقدر موفق بودهاند- نفس شکل گیری و بوجود آمدن آنان مبیّن این واقعیت است که در مقایسه با سایرین، ایرانیان به هیچ روی فردگرا، خودمحور و فاقد روحیه کار دستهجمعی نیستند. بنابراین اگر تحزّب در ایران نتوانسته پیشرفتی داشته باشد، به واسطه دلایل دیگری میبایستی بوده باشد و خیلی ارتباطی به مفاهیمی همچون "نداشتن روحیه کار جمعی"، "فردگرایی ایرانیان"،"در ایران هر کس سعی می کند گلیم خودش را از آب بگیرد" و غیره پیدا نمیکند. ایضاً این استدلال که «مردم ما نسبت به احزاب مثل انسانهای مارگزیده هستند، چون احزاب در ایران در بسیاری از موارد وابسته به قدرتها و کشورهای خارجی بودهاند»؛ هم خیلی گزاره یا استدلال درستی نیست. اصولاً کسانی که این نظریه را مطرح میکنند، بیشتر مُرادشان همان حزب توده و جریانات سیاسی ملّیگرا ست. حزب توده را میگویند که وابسته به اتّحاد شوروی بوده و ملّیگرایان (اعم از سکولار یا ملّی – مذهبی) را میگویند وابسته به آمریکا هستند. اینکه جبهه ملّی و احزاب و دستهجات مرتبط با آن بالاخصنهضت آزادی و مجموعه ملّی– مذهبیها آمریکایی بودهاند یا وابسته به آمریکا بودهاند، آنقدر بیپایه و اساس است که انسان نمیداند از کجا شروع کند تا واهی بودن آن را نشان دهد. این نظریّه که جبهه ملّی وابسته به آمریکا و یا در خط آمریکاست ، نخستین بار در دهه 1320 توسط حزب توده که مارکسیست و طرفدار اتّحاد شوروی میبود، مطرح شد. حزب توده جبهه ملّی را ساخته و پرداخته آمریکاییها میدانست که برای رویارویی با نفوذ کمونیسم و حزب توده در ایران به وجود آمده. در مقطعی رژیم شاه هم همین استدلال را در مورد جریانات ملّیگرا از جمله دکتر علی امینی به کار گرفت تا رسیدیم به انقلاب اسلامی. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم این تفکر مجدداً احیاء شد و بالاخص بعد از اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 و به راه افتادن سریال افشاگری از سوی دانشجویان مسلمان خط امام (اینکه اسناد و مدارکی در داخل سفارت آمریکا پیدا کردهاند که نشان میدهد ملی ها و ملّی – مذهبیها با آمریکاییها بودهاند و برای آنها جاسوسی میکردهاند). مجموعه ملّی – مذهبیها به همراه بسیاری از سران جبهه ملّی ایران در زمره پاکترین،متدین ترین، شریفترین و میهنپرستترین چهرهها و شخصیتهای تاریخ معاصر ایران بودهاند. این اتهام که این نیروها وابسته به آمریکا یا انگلستان هستند، همانقدر اعتبار و ارزش دارد که اتهام حزب توده به جبهه ملّی اعتبار داشت.
ادامه دارد...