آرمان دانش آموزی : این گفتگو مدتی پس از حادثه تجاوز در خمینی شهر انجام شده است و با توجه به انتشار جدید آماری که در آن 12 درصد زنان خیابانی را متاهل میداند خواندن این گفتگو لازم است.
پاسخهای عباس عبدی به پرسشهای مهرنامه
گویا توافقی میان نخبگان جامعه وجود دارد که واقعه خمینیشهر نشانه یک بحران کلیتر و ساختاری است. شما با این تحلیل موافق هستید؟ اگر موافق هستید جامعه ایران دچار چه بحران ساختاریای است که پیامد آن واقعه خمینیشهر میشود؟
اگرچه اقدام به چنین جنایتی به تنهایی آنقدر اهمیت دارد که بتوان آن را نشانهای از یک بحران دانست، با این حال قضاوت قطعی در این مورد و بر اساس تنها یک رویداد، بسیار سخت است. به نظر من جامعه ما دچار بحران ساختاری است، اما نه با استناد به این رویداد، بلکه استناد این ادعا به مواردی کلیتر است، که رویداد خمینی شهر هم میتواند یکی از مصادیق این ادعا باشد. دلیل این ادعا نیز ناکارکردی شدن مهمترین نهادها و هنجارهای جامعه هستند. دین، دولت، خانواده، آموزش و رسانه، جزو اهم نهادهای اجتماعی هستند که به جز خانواده هیچکدام آنها کارکرد اصلی خود را ایفا نمیکنند.
نهاد خانواده هم نسبت به گذشته بسیار ضعیفتر شده است و بحرانهای داخلی از جمله طلاق، خشونت و قتلهای خانوادگی، مصداق این ادعا هستند. هنجارهای اجتماعی نیز شامل قانون، اخلاق، سنت و عرف هستند که به معنای دقیق کلمه هر چهار هنجار به لحاظ کارکردی در وضعیت نامناسبی قرار دارند. این شرایط موجب شده تا نظارت و کنترل اجتماعی (اعم از رسمی و غیررسمی) بر رفتارها و جهت دادن به رفتار بسیار ضعیف شده و عناصر اصلی تشکیل دهنده قوام اجتماعی، دچار مشکل شوند.
شما قریب به یک دهه پیش، از فروپاشی اجتماعی در ایران سخن گفتید. آیا میتوان واقعه خمینیشهر را ذیل فروپاشی اجتماعی مورد نظر شما تحلیل کرد؟
من بر اساس یافتههای پژوهشهای موجود؛ همچنان معتقدم که جامعه به لحاظ اجتماعی فروپاشیده است و فقط چسب قدرت آن را حفظ میکند و باید امیدوار باشیم که قبل از سست شدن این چسب، جامعه ما بتواند نهادها و هنجارهای خود را بازسازی کند. وقتی میگوییم جامعه فروپاشیده است، برخی تصور میکنند مثل ساختمان فروپاشی شده است که چیزی از آن باقی نمانده، در حالی که منظور از جامعه، کلیتی فراتر از افراد است. اگر کسی جامعه اتحاد جماهیر شوروی را در سال 1987 فروپاشیده مینامید، حتی مورد استهزاء قرار میگرفت، در حالی که معلوم شد آن جامعه فقط بر اساس چسب قدرت حزب کمونیست سر پا بود و هنگامی که خاصیت چسبندگی آن زایل شد، ملت اتحاد جماهیر شوروی حداقل به 15 جامعه و تعداد زیادی جوامع فرعی تبدیل شد.
اگر در سال 1987، عبور بدون اجازه یک گوسفند (!) از مرزهای غرب تا شرق و شمال تا جنوب اتحاد جماهیر شوروی قابل تصور نبود، پس از فروپاشی بزرگترین باندهای مافیایی و گانگستری در مسکو، مرکز این اتحاد دیده شد و حتی زیردریایی و هواپیما را هم قاچاقی خرید و فروش میکردند!. بنابراین وقتی که نهادها و هنجارهای اصلی جامعه دچار اختلال کارکردی شدند، آن جامعه فروپاشیده محسوب میشود. با این توصیف باید گفت که از میان رفتن نظارت اجتماعی و نیز اختلال در فرآیند اجتماعی شدن و ضعف نهادهای رسمی و هنجار قانون و اخلاق، زمینهساز بروز وقایعی مثل جنایت خمینی شهر است.
طبق تحلیلهای جامعهشناختی تجاوز جنسی بیشتر از آنکه بروز میل جنسی باشد نشانهای از میل به سلطه و نمایش قدرت یا حس انتقام متجاوز است. به نظر شما واقعه خمینیشهر از همین الگو پیروی میکند؟ اگر چنین است انگیزه متجاوزان از نمایش قدرت خود یا انتقام چه بوده است؟
در این باره باید بر حسب مورد اظهارنظر کرد، ولی تردیدی نیست که همه موارد تجاوز را نمیتوان به میل جنسی فرو کاهید. گمان میکنم که بر حسب شواهد و قراین، این اتفاق نیز خالی از انگیزه سلطهجویی نبوده است. ولی نکته مهم این است که چگونه عدهای از افراد به خود جرأت دادهاند که در شهری سنتی و کوچک، مثل خمینی شهر، چنین گرایشی را از خود بروز دهند؟ اگر فقط به این پرسش پاسخ دقیق داده شود، بسیاری از مسائل درباره این واقعه روشن خواهد شد. فراموش نکنیم که هنوز یک گزارش رسمی و معتبر از علل وقوع حادثه و اظهارات اطراف ماجرا در اختیار افکار عمومی قرار نگرفته است تا بر اساس آن اظهارات دقیقتری از واقعه ارایه شود.
به نظر میرسد نگاه رسمی تا آنجا که خود را در اظهارنظرهای مقامهای مسوول نشان داده قربانیان را هم نه به لحاظ جرمشناسانه - بیاحتیاطی و حضور در مکان جرمخیز - که از منظر ایجاد انگیزه مقصر میداند. به نظر میرسد نگاه رسمی در صدد است این پیام را منتقل کند که نوعی از سبک زندگی که با سیاست رسمی همخوانی ندارد چنین خطراتی را هم در پی دارد. تحلیل شما از واکنشها و تحلیلهای رسمی از این واقعه چیست؟
اگر این نگاه رسمی را بپذیریم، باید گفت که سبک دیگری از زندگی نیز وجود دارد که باعث بروز خشونت میشود، سبک توصیه به تذکرهای رسمی که در ماههای اخیر، چند مورد ازتذکرهای رسمی آن با خشونت طرف مقابل مواجه شدهاند. اگر بر اساس نتیجه بخواهیم درباره جنایت خمینیشهر قضاوت کنیم، باید به رد سبک اخیر نیز پرداخت، درحالی که میدانیم نگاه رسمی به سبک اخیر در جهت کاملاً مخالف با نگاه پیشین است. این دوگانگی و منطق دوگانه یک بام و دو هوا در نگاه رسمی، مخربترین عاملی است که مانع درک درست از وقایع میشود. البته من معتقد نیستم که در همه موارد، قربانی نقشی (غیرحقوقی) در بروز جرم و جنایت ندارد، بلکه برعکس معتقدم که مسائل را باید تفکیک کرد.
من میتوانم ماشین خود را در کنار خیابان، روشن بگذارم و آن را ترک کنم تا کاری را که دارم انجام دهم، ولی شما برای انجام آن کار ماشین را در کنار ماشین من خاموش کرده و حتی قفل میکنید. در نهایت ماشین من دزدیده میشود و ماشین شما نه. امکان ندارد که دزد به جای ماشین روشن من که درب آن باز است، زحمت دزدیدن ماشین شما را به خود بدهد. بنابراین چگونگی رفتار من در دزدیده شدن ماشین مؤثر بوده است. هرچند این مسأله بعد حقوقی ندارد و توجیهی هم بر ارتکاب دزدی نیست، اما دیگران مرا به خاطر این سهلانگاری سرزنش خواهند کرد. مورد خمینی شهر هم میتواند مشمول این قاعده شود، مشروط بر اینکه روایت کامل و صحیحی در اختیار افکار عمومی قرار گیرد تا نسبت به آن اظهارنظر شود.